سینما یک دیالوگ است، نه مونولوگ. یک گفت و شنود هدفمند است بین آن سوی پرده با این سوی پرده. در آن سو، سینماگر است که با فیلمش جهانی میآفریند ظاهراً غیرواقعی، اما باورکردنی و در این سو، تماشاگر است که مشاهده میکند و تجربه. سینماگر از طریق پرده با تماشاگرش ارتباط میگیرد و تعامل برقرار میکند.
هر چه سینما متکاملتر شد، تماشاگرانش نیز با آن انس گرفته، رشد یافتند و با حس تربیت شدهتر و نگاه موشکافتر به پرده خیره مانده، سرگرم شده، خیال را واقع پنداشته، باور کرده و لذت بردند. بدون این لذت که از باور واقعیت خیالین ـ و خیال واقعیشده ـ تصاویر و خلسة ناشی از دیدن و تجربه کردن آنها نشأت میگیرد، دیگر نه تماشاگری در کار بود، و بهناچار، نه نمایشی.
هنر ـ و سینماـ گوشهای یا تکهای از جهان است که با زاویة دید خاص از خلال یک طبع حساس دیده شده. این مشاهده که از فیلتر جان هنرمند عبور کرده، در فاصله گرفتن و گسست از جهان حرکت میکند و از سوی دیگر، در نزدیکی و به سوی جهان؛ دیدن و شنیدن جهان، لمس جهان و دریافت آن.
اثر هنری ـ فیلمـ خود یک پدیده، یک شیء یکه، پرشور، جادویی و خودبسنده است که ما را از راههای بازتر، دیدنیتر و زیباتری از جهان میگسلد و به آن بازمیگرداند، اما در این بازگشت ما را دیگر میکند.
آن سوی پرده فیلم است و فیلمساز، و این سو مخاطب.
- ۰ نظر
- ۳۰ آبان ۹۴ ، ۱۶:۰۷