A.M Bahamir

امیرمحمد بهامیر؛ روزنامه‌نگار

A.M Bahamir

امیرمحمد بهامیر؛ روزنامه‌نگار

سلام خوش آمدید

شخصیت پردازی در درام

شنبه, ۳۰ آبان ۱۳۹۴، ۰۴:۰۸ ب.ظ

ارسطو در بوطیقا، تراژدی را شامل شش جزء یا عنصر می‌داند که ساختمان اصلی نمایش از آنها تشکیل می‌شود. او آنها را به ترتیب اهمیت شان ذکر می‌کند که دومین آنها شخصیت است. او در مورد شخصیت مینویسد: کردار لازمه‌اش وجود اشخاص است که کردار از آنها سر می‌زند، ناچار این اشخاص را سیرت‌ها و اندیشه‌هایی مخصوص خویش است و در واقع، کردارها و افعال مردم را از همین موارد اختلاف می‌توان شناخت.

ارسطو با اشاره به عناصر تشکیل دهنده‌ی درام اصل را برکردار و عملی می‌گذارد که در نمایش اتفاق می‌افتد. اما همچنین اعتقاد دارد کردار یا اعمالی که در یک تراژدی یا یک نمایشنامه واقع می‌شود، همان اعمال و رفتار اشخاص نمایش است که به دلایل مختلف از جمله اندیشه، خلق و خو و منش آنها سر می‌زند.

امروزه نیز این تقسیم‌بندی ارسطویی بر ساختار درام و اجزای بنیادین و اساسی آن از سوی درام شناسان جهان ‌با اندک تغییراتی پذیرفته شده است و آنها نیز ساختمان و شاکله‌ی اصلی نمایش را متشکل از هفت جزء می‌دانند که عبارتند از :

1- مضمون، موضوع یا تم

2- معنا یا پیام 3- طرح یا نقشه داستان یا پیرنگ

4- شخصیت پردازی

۵- زمان و مکان

6- فضاسازی و حالت

7- دیالوگ

البتّه عده‌ای “قراردادهای تئاتری” را نیز به عنوان کنش‌گر های مهم در درام،یکی از اجزاء ساختمان آن دانسته‌اند.که این قراردادها عبارتند از :

1-سبک

2-ژانر

3-لحن

این تقسیم بندی اگر چه شباهت‌های زیادی با تقسیم بندی ارسطو در بوطیقا دارد اما تفاوت دیدگاه نمایشنامه شناسان امروزی با ارسطو و همفکران او را نشان میدهد که بر سر جایگاه و اهمیت “شخصیت” است.

همان طور که گفته شد ارسطو شخصیت را در درجه دوم اهمیت می‌دانست. او از شخصیت با عنوان “ایتی” به معنای “سیرت” یاد می‌کند و آن را از حیث اهمیت و جایگاهش در ساختمان درام،در مرتبه‌ی پائین‌تری از طرح داستان یا همان “پیرنگ” دانسته است. ارسطو از طرح داستان با نام “افسانه مضمون” (‌میتوس) یاد میکند و آنرا در درجه اول اهمیت در درام قرار میدهد.

امروزه جایگاه مهم شخصیت،یعنی اساسی‌ترین عنصر درام، برهمگان آشکار ومبرهن است. شخصیت نیروی محّرکه‌ی درام است. همان طور که پیراندللو می‌گوید: “یک عمل برای اینکه در برابر ما زنده و در حال تنفس ظاهر شود باید هوّیت انسانی مستقل داشته باشد، این عمل به چیزی نیاز دارد که به گفتة هگل، حکم قوه محرکه‌ی آن را داشته باشد؛ به عبارت دیگر به شخصیت نیاز دارد.”

بیهوده نیست که بسیاری از منتقدان و درام شناسان،نظریه‌ی ارسطو را در باب اهمیت و رتبه‌بندی شخصیت، به چالش‌ کشیده‌اند و در این کار از نظریات خود او یاری گرفته‌اند. در این مورد باید گفت، نه تنها داستان، که تراژدی با همه اجزایش، آنچنان که ارسطو خود در تعریف تراژدی بیان می‌دارد وسیله‌ای است برای برانگیختن رحم و ترس تا از طریق آن این عواطف تزکیه یابند. پس بنابر تعریف ارسطو غایت تراژدی ایجاد تزکیه خواهد شد، نه جلوه‌گر ساختن اعمال و یا نقل داستان، که از این بابت ارجحیت داستان بر شخص نتیجه شود.حال چنانچه استدلال را براین مبنا قرار دهیم که چه امری منتج از چه امر دیگر است، یعنی در واقع چه امری متغیر و کدام یک تابع است و ارجحیت را بر این پایه مورد بررسی قرار دهیم (بی‌آنکه آثاری را هم که به شیوه “روایی” برشت به رشته‌ی تحریر در می‌آیند مشمول چنین حکمی کنیم) به روشنی خواهیم دید که شخصیت عامل اصلی و داستان تابعی از آن است. چرا که بنا به تعریف ارسطو، تراژدی عبارت است از تقلید اعمال آدمی و نه نقل وقایعی تأثرانگیز. اعمال آدمی شخصیت او را به نمایش می‌گذارد. یعنی اعمال آدمی ناشی از صفات آدمی و در عین حال، مبین صفات اوست. از این قرار می‌بینیم که داستان وسیله‌ای است برای معرفی شخصیت و داستان ظرف است و شخصیت مظروف.

بر همین اساس است که می‌گویند یک الگوی داستانی معین به ازای خصوصیات متفاوت و شخصیت‌های مختلف، به صورت های گوناگون در می‌آید. این مطلب البته در طول تاریخ درام و درام نویسی ثابت شده که نویسندگان مختلف داستان ها، افسانه‌ها و پیرنگ‌هایی را برای خلق نمایشنامه‌ی خود انتخاب کرده‌اند که پیش از آنان نیز انتخاب شده است. اما آنچه باعث تمایز این طرح‌ها و داستان‌ها شده را باید در تفاوت بین خصوصیات و انگیزه‌های شخصیت‌هایشان جستجو کرد و این خود دلیل دیگری بر تفوّق شخصیت بر طرح و داستان در یک اثر دراماتیک است.

بحث شخصیت و جایگاه و اهمیت آن در درام با مبحث دیگری به نام انواع شخصیت پیوند می‌خورد و تنها با بررسی نظر‌یه‌های مختلف در باب اهمیت آن و کلیدی ‌تر بودن این عنصر از درام در مقایسه با سایر عناصر پایان نمی‌یابد. بحث انواع شخصیت در درام در واقع پی گیری کارکرد یک شخصیت در درام است که این پیگیری منجر به تقسیم بندی این عنصر به چند نوع و از چند حیث، خواهد شد. این تقسیم‌بندی همان طور که اشاره شد در واقع بررسی کارکرد هر شخصیت و سهم آن در شکل‌گیری درام است و همچنین مدخلی است به شناخت چند اصطلاح مهم در تحلیل شخصیت و درام.

انواع شخصیت از حیث چالشگری

در درام همواره نیروهایی متضاد وجود دارند که آنها و کشمکش بین آنها سبب می‌شود درام جریان داشته باشد و اساساً اتفاق بیافتد. پس بیهوده نیست که این نیرو‌ها و بعضی اجزاء دیگر درام را “ساختمایه‌های نمایشی ساز” نامیده‌اند. شخصیت‌های نمایشنامه براساس جبهه بندی این نیروها به دو نوع تقسیم می‌شوند:

1- شخصیت پروتاگونیست یا چالش‌گر:

آن دسته از شخصیت‌هایی که موجب چالش‌ در موقعیت‌ ابتدایی یا اصطلاحا “ساکن” اولیه می‌شوند. پروتاگونیست کسی است که محیط را آشفته می‌کند،روند عادی زندگی را به هم می‌ریزد، بحران را دامن می‌زند و کشمکش را به وجود می‌آورد.بدون او همه‌ چیز در جای خود قرار دارد، همه کس نقش و موقعیت خود را قبول کرده است و زندگی، خوب یا بد، به هر حال، در روال خود و بدون حادثه، جریان دارد و همه به آن تن داده‌اند.

به دیگر سخن می‌توان اینگونه گفت که پروتاگونیست شخصیت یا شخصیت‌هایی هستند که موجب جبهه بندی نیروهای درون درام می‌شوند. مثلا در نمایشنامه‌ی “اودیپ شاه” نوشته‌ی “سوفکل” شخصیت چالش‌گر اودیپ است که با تحقیق و تفحص خود برای یافتن گناهکار و مجازات او، موقعیت را به چالش می‌کشاند. یا مثلا در نمایشنامه‌ “اتوبوسی به نام هوس‌” نوشته‌ی تنسی ویلیامز، پروتاگونیست بلانش است که با ورود خود به خانه‌ی خواهرش زندگی آنها را (خوب یا بد) آشفته و متشنج میکند. پروتاگون همواره مظهر خوبی و نیکی خالص نیست. مساله مهم در او چالشگر بودن اوست. یعنی همان عملکردی که وضعیت سکون را برهم زده و چالشی ایجاد کرده است.

در زبان فارسی به جای پروتاگونیست از ترکیب‌های “شخصیت محوری” و “شخصیت چالشگر” نیز استفاده شده است.

2- شخصیت آنتاگونیست یا پاد چالشگر:

این شخصیت، در واقع مانعی در برابر خواست و هدف شخصیت چالشگر (پروتاگونیست) است و در جبهه‌بندی نیروهای درام مقابل او قرار می‌گیرد.

آنتاگون نیرویی‌ است که همچون سدی محکم در مقابل اعمال و خواست شخصیت محوری قد برافراشته است و کوشش‌های او را جهت نیل به هدف، خنثی می‌کند. حتی می‌توان گفت آنتاگون آنچنان نیرویی است که کوشش‌های پروتاگون برای درهم شکستن مقاومت او صورت می‌گیرد. آنتاگون پاسدار شرایط موجود است و یا گاهی خود شرایط موجود است. آنتاگون برخلاف پروتاگون که لزوماً انسان یا شبه انسان است ممکن است طبیعت یا نیروهای طبیعی و مافوق طبیعی باشد. گاه آنتاگون خود را به شکل آداب ، رسوم و عقاید و یا طبیعت نشان می‌دهد. اما همان هم معمولاً هوّیت انسانی دارد.یعنی محصول انسان‌ها یا تفکرات آنهاست و یا عدّه‌ای را همسو و هم جبهه،با خود همراه دارد.

به عوان مثال در نمایشنامه‌ “اتوبوسی به نام هوس” آنتاگون استنلی است که در مقابل خواست و اراده‌ای بلانش محکم می‌ایستد و اجازه نمی‌دهد که بلانش، تغییری در رابطه‌ی او با زنش (استلا) ایجاد کند و او را به جبهه ‌ی مقابل استنلی بکشاند.

آنتاگون همواره مظهر پلیدی و شر نیست. مساله مهم در شخصیت آنتاگون مخالفتش با جریانی است که توسط پروتاگون ایجاد شده است و مقاومت او در برابر عملکرد پروتاگون.

در زبان فارسی به جای واژه‌ی آنتاگونیست از ترکیب‌های “شخصیت مخالف” ، “شخصیت رقیب” و “شخصیت پادچالشگر” استفاده شده است.

گاه اشخاصی نیز وجود دارند که در جبهه بندی نیروهای درام تأثیری ندارند. اما معمولاً تا پایان درام، خواسته یا ناخواسته، در یکی از این جبهه‌ها قرار می گیرند. در غیر این صورت اگر شخصیتی در هیچ کدام از جبهه ها قرار نگیرد از حیث چالشگری خنثی محسوب می‌شود. بعضی از شخصیت‌های فرعی و کمکی برخی نمایشنامه‌ها از این جمله اند.

در بعضی از نمایشنامه‌ها تنها یک شخصیت وجود دارد که اصطلاحاً به آنها نمایشنامه های تک پرسوناژی میگویند. در این نمایشنامه ها جبهه‌بندی پروتاگون-آنتاگون براساس همان قاعده که آنتاگون لزوماً انسان نیست، تقسیم بندی می‌شوند. یعنی این جبهه‌بندی به هر حال صورت می‌گیرد. مثلا در نمایشنامه‌ی “پرده‌برداری” نوشته‌ی “روسودی سان سکوندو” درگیری بین شخصیت زن و مجسمه‌ی شوهر فقیدش است. اما همان طور که گفته شد این غیرانسان معمولا هویت انسانی می‌یابد. چراکه در این نمایشنامه هم جدال زن با افکار و رفتار و خاطرات این مرد است نه مجسمه‌ بیجان او. یا در نمایشنامه‌ “آخرین نوار کراپ” نوشته “ساموئل بکت” تنش ایجاد شده بین کراپ و صداها و دستگاه پخش صوت او نیست، بلکه بین او و خاطرات، هویت و جوانی‌اش است.

در بسیاری از نمایشنامه‌ها اشخاص متعددی وجود دارند، اما آیا همه ی آنها به یک اندازه مهم هستند؟ یا به عبارت دیگر سهم هریک از آنها در شکل‌‌گیری درام و پیشرفت آن به یک اندازه است؟ قطعا اینطور نیست. چطور ممکن است مثلاً نقش هملت و پولونیوس را با آن دو گورکن در نمایشنامه ی هملت یکی دانست؟ یا‌ نقش بلانش را در پیشبرد درام و داستان در نمایشنامه “اتوبوسی به نام هوس” با نقش پستچی یا زن سیاه‌پوست یکسان در نظر گرفت؟ آنچه به روشنی قابل استنباط است، تقسیم‌بندی شخصیت ها براساس سهم و اهمیت شان در شکل‌گیری و ادامه‌ی درام است.

شخصیت‌های نمایشنامه را از حیث اهمیت به سه دسته تقسیم کرده‌اند:

1- شخصیت های اصلی

شخصیت‌های اصلی نمایش اشخاصی هستند که مهم‌ترین وظایف را در نمایش بر عهده دارند. آنها عمیقاً با نمایش درگیر می‌شوند و نتیجه‌ نمایش شدیدا بر آنها تأثیر می‌گذارد. با توجه به نقش اساسی و مهمی که آنها در یک درام دارند و با در نظر گرفتن اینکه کنش اصلی نمایشنامه بردوش آنها و در گرو عمل آنهاست، می‌توان ادعا کرد که آنها شخصیت‌هایی هستند که اگر نباشند درام شکل نمی‌گیرد. با این تعریف، اودیپ در نمایشنامه‌ “اودیپ شاه”، هملت در نمایشنامه هملت، یاگو و اتللو در نمایشنامه اتللو اثر شکسپیر و بلانش و استنلی در نمایشنامه ی “اتوبوسی به نام هوس”، شخصیت‌های اصلی هستند.

2- شخصّت‌های فرعی یا درجه دو

این شخصیت ‌ها اگر چه مانند شخصیت‌های اصلی در شکل‌گیری و حدوث درام سهم‌ ندارند اما در پیش ‌برد آن بسیار موثرند. در واقع این شخصیت‌ها مکمل وظیفه‌ و کنش شخصیت‌های اصلی هستند. به عبارت دیگر یک نوع کاتالیزور برای انجام یافتن فعل وانفعالات شخصیت های اصلی محسوب می‌شوند.به عنوان مثال “میچ” در “اتوبوسی به نام هوس” از نوع این شخصیت‌هاست که اگر‌چه در اصل و اساس نمایشنامه تأثیری ندارد اما بر نحوه‌ ادامه درام و پیشرفت آن اثر‌گذار است.

3- شخصیت‌های کمکی

نام دیگر آنها “سیاهی لشکر” است و به آنها شخصیت‌های “کارگزار” نیز گفته‌ میشود. تاثیر این دسته از اشخاص بر نمایشنامه و نفود آنها بر داستان، بسیار کمتر از اشخاص فرعی و اصلی است و وجود آنها یا عدم وجودشان تغییری در درام حاصل نمی‌کند. توجه داشته باشید که منظور از وجود یا عدم وجود آنها صرفا بعد ظاهری و آماری آنها نیست. چه بسا یک شخصیت کمکی در قالب یک پیک، حامل پیغام بسیار مهمی باشد که روند یک درام را با حضور چند لحظه‌ای خود کاملا تغییر می‌دهد. اما باید دقت کرد که یک چنین فردی تنها یک حامل است و خصوصیات او، درونیات و فردیاتش و حتی زن یا مرد بودنش هیچ تأثیری در درام نمی‌گذارد و هر فرد دیگری با هر اسم و خلقیاتی می‌تواند جای او باشد. برخلاف شخصیت‌های اصلی و فرعی که خصوصیات و ویژگی‌های فرد‌ی شان سهم ‌شان را در درام رقم زده است.

بنابراین وظیفه این شخصیت ها در درام کمک‌ رساندن به سایر شخصیتها است و گاه به ضرورت‌های تکنیکی نمایشنامه (مانند نیاز به جمعیتی زیاد) است.

اریک بنتلی منتقد معاصر آمریکایی، شخصیتها را از جهت ویژگی‌های فردی به دو گروه “تیپ” و “اسرار آمیز” تقسیم کرده است.

شخصیت تیپ یا شخص مجرد: شخصی است که به سادگی قابل فهم است

شخصیت اسرارآمیز: شخصی است که صاحب “فردیت” شده است.

از منظر بنتلی،فردیت مجموعه ویژگی های منحصر به فردی ست که از شخصی به شخص دیگر تغییر می‌کند. همچنین شخصیت‌ها را از این حیث به دو گونه دیگر و شبیه به تقسیم بندی بنتلی، معرفی کرده‌اند. ادوارد مورگان فورستر نویسنده و منتقد معاصر، شخصیتها را به دو گونه ی “مسطح” یا “ساده” و “مدور” یا “پیچیده” تقسیم کرده است.

شخصیتهای پیچیده آنهایی هستند که ابعاد وجودشان از جهت خصوصیات جسمانی،اجتماعی و روانی مورد بررسی قرار می‌گیرد.اشخاصی که با در نظر گرفتن این جنبه‌ها آفریده می‌شوند، در واقع، شخصیتهای کاملی هستند که به رغم قرار گرفتن در چهار چوب کلی طرح و توطئه نمایشنامه، اعمالشان قابل پیش‌بینی نیست و به همین جهت در طول نمایش زنده و با طراوت خواهند بود.

شخصیتهای ساده با خصوصیاتی کلیشه‌ای خلق می‌شوند و از چنین کیفیاتی به دورند. رفتار و کردار ایشان قابل پیش‌ بینی و از قبل معین شده است.

تیپ‌ها یا شخصیت‌های مسطح که به آنها کاراکتر مستعمل نیز می‌گویند. ممکن است در آثار نمایشی بارها و بارها مورد استفاده قرار بگیرند. این تیپ‌ها،‌ گاهی نمونه‌ نوعی انسانند‌، گاهی اقتباس از خاستگاه اساطیری، یا دینی، یا برخاسته از سنت‌ها وتقلیدهای ملی، و یا پدید آمده از شخصیت‌های تاریخی که قدم به عرصه ی ادب گذارده‌اند، می‌باشند.

نهایتا شخصیت‌های نمایشی را از این حیث به دو نوع می‌توان تقسیم کرد:

1- شخصیت‌های کلیشه‌ای، که کاربردی سنتی و تکرار شونده دارند.

2- شخصیت‌های غیر کلیشه‌ای یا منحصر به فرد که منطق خلق و پرداخت ‌شان براساس کلیشه‌ و تکرار نیست.

آنچه در این مقاله و درباره‌ی انواع شخصیت بیان شد، شناختی نسبی اما لازم و ضروری جهت بررسی و تحلیل شخصیت در نمایشنامه است. از آنجا که درام در طول تاریخ حیات خویش به دلایل اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی، با عنوان‌های گوناگون و در قالب و شکل‌های متفاوت و با یدک‌ کشیدن گرایشهای متنوع، خود را معرفی کرده است و مسلما شخصیت به عنوان یکی از اصلی‌ترین عناصر آن همواره در این تغییرات و شکل ها همراه بوده است، نمی توان آن را از قید گوناگونی، قوانین و استثنائات رها کرد. بنابراین تمامی ویژگی ها و تعاریف گفته شده مطلق و کامل نیست و مباحث گفته شده را بیشتر در آثار نمایشی مرسوم و معمول، می توان مصداق یابی کرد. ضمن اینکه شناخت انواع شخصیت تنها یکی از حلقه های متعدد شخصیت شناسی است و “ابعاد شخصیت” و “امکانات شخصیت” حلقه های دیگر این مبحث هستند که در نوع خود دارای اهمیت است و میبایست بدان پرداخته شود.

منبع : ایران کریکت

 

  • امیر محمد بهامیر

نقد

نقدنویسی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

یه روز‌نامه‌نگار که اومده چرخی تو دنیای رسانه بزنه!

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
پیوندها