A.M Bahamir

امیرمحمد بهامیر؛ روزنامه‌نگار

A.M Bahamir

امیرمحمد بهامیر؛ روزنامه‌نگار

سلام خوش آمدید

اگر آثار ادبی و سینمایی بسیار معروف و محبوب را بررسی کنید، متوجه می‌شوید که همه‌یشان به نوعی در برانگیختن احساسات اکثر مخاطبان خود موفق عمل کرده‌اند. اگر یک اثر بتواند در عمق احساسات مخاطب خود نفوذ و او را وادار به گریه کند، به احتمال زیاد تا آخر عمر در یاد و خاطره‌ی او باقی خواهد ماند. گرچه که بعضی مواقع تحت‌تاثیر قرار دادن مخاطب ترفندی برای پرت کردن حواس او از کیفیت نه چندان بالای اثر است، ولی به طور کلی با توجه به این که درآوردن اشک دیگران کار ساده‌ای نیست، می‌توان کسی را که موفق به انجام این کار شود، یک داستان‌پرداز کاربلد محسوب کرد و کسی که قصد دارد داستان‌پردازی را به طور جدی دنبال کند، لازم است که به این مبحث توجه ویژه‌ای نشان دهد.

  • ۰ نظر
  • ۲۷ فروردين ۹۵ ، ۱۲:۵۵
  • امیر محمد بهامیر

احتمالاً در مکالمه‌ی روزانه‌ی خود به جملاتی مانند "خودم می‌دونم، تو نمی‌خواد بهم بگی" یا "‌می‌دونم فلان، ولی ..." برخورد کرده‌اید. در واقع داستان‌پردازان نیز گاهی به طور غیرمستقیم (یا حتی مستقیم) از یک عنصر داستانی با این مضمون استفاده می‌کنند. این عنصر داستانی سرپوش آویختن نام دارد.

سرپوش آویختن کلک نویسنده برای رسیدگی به المان‌هایی در داستان است که تعلیق خودآگاهانه‌ی ناباوری مخاطبان را تهدید می‌کند؛ خواه این المان یک توسعه‌ی پیرنگ (Plot Development) غیرقابل‌قبول باشد، خواه استفاده‌ی بیش از حد علنی از یک عنصر داستانی. در این شرایط نویسنده برای لحظه‌ای توجه را به آن جلب می‌کند و سپس داستان را ادامه می‌دهد.

  • ۰ نظر
  • ۲۷ فروردين ۹۵ ، ۱۲:۵۲
  • امیر محمد بهامیر

به عنوان مشهورترین روان‌شناس در طول تاریخ، بسیاری از نظریه‌های فروید – با وجود این که امروزه رد شده‌اند –  در فرهنگ عامه مورد استفاده و موشکافی قرار می‌گیرند. یکی از این نظریه‌ها که بیشتر از بقیه رواج پیدا کرده است، حتی اگر خود مردم متوجهش نباشند، نظریه‌ی اید، ایگو و سوپر ایگو می‌باشد. با توجه به این که این سه اساساً سه المان رقیب در روان انسان می‌باشند، تعمیم دادنشان به گروهی سه نفره (همان تریو) کار آسانی است؛ به طوری که هر شخصیت نماینده‌ی یکی از این سه المان باشد. به عبارت دیگر، یک تریوی فرویدی.

  • ۰ نظر
  • ۲۷ فروردين ۹۵ ، ۱۲:۵۲
  • امیر محمد بهامیر




هرم فری تاگ پیرنگ را ساختاری روایی تعریف می کند که در آن داستان به پنج بخش تقسیم می شود: شرح، صعود اکشن، نقطه ی اوج، نزول اکشن، پایان



پیرنگ به یک سری حوادث مرتبط به هم گفته می‌شود که یا زایده‌ی تخیل نویسنده هستند یا واقعیت دارند و به صورت قصه درآمده‌اند.
قضاوت راجع به کیفیت پیرنگ بر اساس متقاعدکننده بودن این رابطه در سه زمینه انجام می‌شود:
- کنش و واکنش (فیزیکی)
- انگیزه‌ی احساسی (روانی)
- دلیل (منطق و اخلاقیات)

  • ۱ نظر
  • ۲۷ فروردين ۹۵ ، ۱۲:۵۱
  • امیر محمد بهامیر

پیچش پیرنگ که یکی از عناصر سازنده‌ی بنیادین پیرنگ می‌باشد، تغییری ناگهانی و غیرمنتظره در طالع یا موقعیت شخصیت‌ها، محیط یا پیرنگ داستان می‌باشد.

پیچش پیرنگ بر این فرض بنا شده که چیزی در جریان است که ما خواننده‌ها/بینندگان/بازیبازها از آن خبر نداریم. اگر از آن آگاه بودیم، هنگام فاش شدن برایمان به زحمت غیرمنتظره جلوه می‌کرد. در حالی که اگر چنین اطلاعاتی برایمان فاش شود، واکنش طبیعی ما باید سورپریز شدن و شوکه شدن باشد. این شامل جنبه‌های مخفی گذشته‌ یا ویژگی‌های شخصیتی افراد نیز می‌باشد. ("من هیچ‌وقت فکرشم نمی‌کردم فلانی بره با فلانی دست به یقه بشه!")

  • ۰ نظر
  • ۲۷ فروردين ۹۵ ، ۱۲:۴۹
  • امیر محمد بهامیر

نقص پیرنگ نوعی حفره در یک داستان است و هنگامی اتفاق میفتد که پشت وقوع یک حادثه یا یک سری حوادث دلیل منطقی وجود نداشته باشد. وقتی نقص پیرنگ به چیزی مربوط باشد که رابطه‌ای مهم با سرانجام داستان دارد، می‌تواند به قابل‌باور بودن آن صدمه بزند و ذوق کسانی را که به این مسائل اهمیت می‌دهند کور کند. برخورد به نقص پیرنگ با سرعت زیاد می‌تواند به تعلیق خودآگاهانه‌ی ناباوریتان صدمه بزند.

  • ۰ نظر
  • ۲۷ فروردين ۹۵ ، ۱۲:۴۹
  • امیر محمد بهامیر

فلش‌بک یک تکنیک روایی است که یک حادثه را قبل از وقوع‌ حادثه‌ی جاری در داستان نشان می‌دهد. ممکن است حادثه‌ی مذکور قبلاً در خود داستان اتفاق افتاده باشد و فلش‌بک فقط دوباره آن را نشان دهد، ممکن است قبل از فلش‌بک فقط به این حادثه اشاره شده باشد و یا ممکن است این حادثه راجع به چیزی باشد که بیننده کاملاً از آن بی‌اطلاع است و به عبارتی نقش یک عنصر غافلگیرکننده را ایفا کند.

  • ۰ نظر
  • ۲۷ فروردين ۹۵ ، ۱۲:۴۸
  • امیر محمد بهامیر

دستیارها یار و یاور قهرمان اصلی هستند. آن‌ها می‌توانند خود قهرمانانی باشند که نقش فرعی و ثانویه دارند؛ یا یک شخصیت عادی باشند که خواسته یا ناخواسته درگیر ماجرا شده است؛ یا  شخصیتی باشند که هدف از وجودش خنداندن مخاطب و تلمیح فضای جدی و تاریک داستان است (بعضی مواقع هر سه نقش را با هم می‌پذیرند). معمولاً آن‌ها فویل قهرمان هستند و این مساله اغلب با ظاهر به شدت متفاوتشان نسبت به هم مورد تاکید قرار می‌گیرد.

  • ۰ نظر
  • ۲۷ فروردين ۹۵ ، ۱۲:۴۷
  • امیر محمد بهامیر

یک رسم بسیار رایج در عالم داستان این است که شخصیت‌های درون آن از این حقیقت که شخصیت‌هایی درون یک داستان هستند خبر ندارند. جداسازی دنیای شخصیت‌های داستان و تماشاچیان کار پرده‌ی چهارم است که بر اساس دیوار فرضی جلوی صحنه‌ی نمایش تئاتر اسم‌گذاری شده است؛ دیواری که بازیگران معمولاً اجازه ندارند از آن عبور کنند.

دیوار چهارم یک عنصر داستانی است که تقریباً در همه‌جا حضور دارد، چون جدا کردن داستان از تماشاچیان به حفظ تعلیق خودآگاهانه‌ی ناباوریشان کمک می‌کند. شخصیت‌های داستانی با داستانشان طوری برخورد می‌کنند که گویی دنیای واقعی است و اگر یک داستان به قدر کافی خوب باشد، باعث می‌شود مخاطبان نیز به همین شکل به آن نگاه کنند. 

  • ۰ نظر
  • ۲۷ فروردين ۹۵ ، ۱۲:۴۵
  • امیر محمد بهامیر

کنایه یعنی چیزی که بیان شده، با مقصود و منظور واقعی که پشت  آن نهفته است رابطه‌ی عکس دارد. مفهوم ساده‌ای است، ولی برخی از افراد به نوعی در درک عمقی آن با مشکل مواجه هستند.

اول بگذارید توضیح دهیم کنایه چه چیزی نیست، چون سوء‌تفاهم از همین جا شروع می‌شود. کنایه:

- دروغ نیست.
- جک نست.
- تصادف نیست.
- اتفاقی غیرمنتظره نیست.
- طعنه نیست.
- راه خوبی برای مقابله با انسان‌های خشک‌مغز و بی‌جنبه نیست.

  • ۰ نظر
  • ۲۷ فروردين ۹۵ ، ۱۲:۴۱
  • امیر محمد بهامیر

یه روز‌نامه‌نگار که اومده چرخی تو دنیای رسانه بزنه!

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات