سرپوش آویختن
احتمالاً در مکالمهی روزانهی خود به جملاتی مانند "خودم میدونم، تو نمیخواد بهم بگی" یا "میدونم فلان، ولی ..." برخورد کردهاید. در واقع داستانپردازان نیز گاهی به طور غیرمستقیم (یا حتی مستقیم) از یک عنصر داستانی با این مضمون استفاده میکنند. این عنصر داستانی سرپوش آویختن نام دارد.
سرپوش آویختن کلک نویسنده برای رسیدگی به المانهایی در داستان است که تعلیق خودآگاهانهی ناباوری مخاطبان را تهدید میکند؛ خواه این المان یک توسعهی پیرنگ (Plot Development) غیرقابلقبول باشد، خواه استفادهی بیش از حد علنی از یک عنصر داستانی. در این شرایط نویسنده برای لحظهای توجه را به آن جلب میکند و سپس داستان را ادامه میدهد.
این عنصر داستانی به دو دلیل استفاده میشود. اولاً به مخاطبان اطمینان خاطر میدهد که خود نویسنده از توسعهی پیرنگ غیرقابلقبولی که به وقوع پیوسته آگاه است و سعی ندارد از سادهلوح بودن مخاطب سوء استفاده کند. ثانیاً به مخاطبان اطمینان خاطر میدهد که دنیای داستان مثل دنیای واقعی است؛ چیزی که برای من و شما غیرقابلقبول و عجیب است، برای شخصیتهای داستان نیز چنین است و واکنشی ناشی از ناباوری برمیانگیزد.
گاهی مواقع نیز نویسندهها از این تاکتیک برای اشاره به ضعفهای خود استفاده میکنند تا بدین ترتیب رقبا و منتقدان خلع سلاح شوند، ولی اگر شخصیتهای داستان شما دارند از احمقانه بودن آخرین توسعهی پیرنگتان گله میکنند، شاید بهتر باشد به وجدان نویسندگی خود مراجعه کنید.
از طرف دیگر، سرپوش آویختنی که به درستی انجام شود، میتواند بسیار بامزه باشد، به سبک آگاهی (هنگامی که شخصیتهای داستان از کلیشههای سبک داستانی که در آن ایفای نقش میکنند آگاهند) سرگرمکننده و هوشمندانهای منجر شود یا یک اتفاق غیرمنطقی را بدون زحمت خاصی توجیه کند.
این عنصر داستانی با نامهای "آویختن ساعت"، "آویختن فانوس" یا "انداختن نورافکن" نیز شناخته میشود. در صنعت فیلمسازی نیز بعضی مواقع به این تکنیک "آویختن پرچم قرمز روی چیزی" میگویند. مثلی بین فیلمنامهنویسها رایج است که میگوید: "آویختن پرچم قرمز روی چیزی نحسیش را خنثی میکند." یعنی سرپوش آویختن روی چیزی باعث میشود اثر منفیای که ممکن است داشته باشد از بین برود.
نمونههایی از سرپوش آویختن در تعدادی از آثار داستانی معروف:
- در شمارهی 157 X-Men، وولورین به سایکلاپس میگوید: "ببین، من ممنونم از این که اینقدر به من ایمان داری، ولی من نمیتونم تو همهی تیما عضو بشم." اشارهای به علاقهی مارول به این که وولورین را در تعداد غیرقابلباوری از عناوین گوناگون بگنجاند.
- کینگ کونگ ساخته شده در سال 1970 جلوههای ویژهی ضعیف خود را بدین شکل مسخره میکند: "فکر کردی کی این درختا رو انداخته زمین؟ یه یارو که لباس گوریل تنش کرده؟"
- در هری پاتر و شاهزادهی دورگه:
پروفسور مکگونگال: چرا هر وقت یه اتفاقی میفته، پای شما سهتا وسطه؟
ران: باور کنید پروفسور، شیش ساله داره از خودم همین سوالو میپرسم.
- در کمدی الهی، دانته در اواخر بخش دوزخ روی این مساله که به تعداد زیادی از اهالی فلورانس که میشناسد یا اسمشان را شنیده برخورد کرده، سرپوش میآویزد.
- در بازی مترو 2033 یک سرباز نازی که در شرف کشتن بازیباز است، حرف هوشمندانهای میزند و سر جا خشکش میزند تا این که یک رنجر او را میکشد. بعد از این رنجر میگوید: "یه چیزی که راجع به آدم بدا دوست دارم اینه که قبل از چکوندن ماشه دوست دارن کلی حرف بزنن."
- در بازی گیرز آو وار، هر وقت که شما به دری برخورد کنید که شخصیتهای بازی نتوانند آن را با لگد باز کنند، باید رباتی مخفیکار را که جک نامیده میشود صدا کنید تا بیاید و آن را ببرد. هر دفعه بلااستثناء، حین این که ربات کارش را انجام میدهد، یک درگیری سخت پیش رو خواهید داشت. در یکی از این قسمتها این مکالمه بین شخصیتها رد و بدل میشود:
مارکوس: جکو صدا میکنم.
بیرد: خب، میدونی که معنیش چیه ...
مارکوس (آه میکشد) : آره ...
سپس بیرد سنگر میگیرد ... همان کاری که شما هم باید انجام دهید.
- در بازی Smackdown vs Raw 2010 برای شخصیتی که خودتان بسازید، یک خط داستانی وجود دارد که در آن با سانتینو مارلا دشمن میشود. طی یکی از کلکلهای این دو شخصیت، سانتینو میگوید: "فقط یه بیشعور میتونه همچین کشتیگیری درست کنه." و سپس مستقیماً به دوربین نگاه میکند.
- در بازی World of Warcraft ماموریتی وجود دارد که در آن ورژنی از خودتان که از آینده آمده کمک حال شماست. بعد از تمام کردن ماموریت، این ورژن با گفتن این جمله ناپدید میشود: "...سعی کن نمیری و تجهیزات بهتر پیدا کنی!" کسانی که بازی را انجام داده باشند میدانند که این جمله کلیت آن را به طور خلاصه و مفید توصیف میکند.
منبع : frozenfireball.mihanblog.com