پیچش پیرنگ
پیچش پیرنگ که یکی از عناصر سازندهی بنیادین پیرنگ میباشد، تغییری ناگهانی و غیرمنتظره در طالع یا موقعیت شخصیتها، محیط یا پیرنگ داستان میباشد.
پیچش پیرنگ بر این فرض بنا شده که چیزی در جریان است که ما خوانندهها/بینندگان/بازیبازها از آن خبر نداریم. اگر از آن آگاه بودیم، هنگام فاش شدن برایمان به زحمت غیرمنتظره جلوه میکرد. در حالی که اگر چنین اطلاعاتی برایمان فاش شود، واکنش طبیعی ما باید سورپریز شدن و شوکه شدن باشد. این شامل جنبههای مخفی گذشته یا ویژگیهای شخصیتی افراد نیز میباشد. ("من هیچوقت فکرشم نمیکردم فلانی بره با فلانی دست به یقه بشه!")
بعضی مواقع حتی اگر تمام اطلاعات در دسترسمان باشد، ماهیت غالفگیرکننده بودن پیچش میتواند از طریق یک عمل ناگهانی و غیرقابلپیشبینی توسط باقی نقشها در پیرنگ، محیط یا مکانی که در آن به وقوع میپیوندد، تامین شود. ما میتوانیم عملی را که از قبل وقوعش را پیشبینی میکردیم ببینیم، ولی نه تمام نتایج منشعبشده از آن را، بنابراین عنصر غافلگیرکننده بودن هنوز هم موجود است. همچنین با وجود این که ما احساسات شخصیتها را از قبل دیدهایم، شاید همیشه از عمق افکارشان آگاه نباشیم، بنابراین یک عمل خاص ممکن است باز هم برایمان غالفگیرکننده به نظر برسد.
پیچش پیرنگ خوب پیچشی است که مخاطب نتواند از قبل آن را پیشبینی کند. وقتی مخاطب موفق شود دست نویسنده را بخواند و به ماهیت پیچش پی ببرد و یا پیچش از قبل برایش فاش شده باشد، پس از رسیدن به آن اغلب دلسرد و مایوس میشود. برای همین است که اکیداً توصیه میشود داستانی ننویسید که کل ارزش آن به پیچش پیرنگها و در نتیجه غافلگیر کردن مخاطب بستگی داشته باشد، چون این پیچشها کم و بیش فاش میشوند و در آخر این کیفیت نگارش و داستانپردازی است که یک اثر را ماندگار میکند و نه صرفاً غافلگیر کردن مخاطب.
این نکته را در نظر داشته باشید که پیچش پیرنگ به پیچشی در پیرنگ کلی اشاره میکند و معمولاً نتیجهای ماندگار دارد. یک صحنهی مستقل، مثلاً یک صحنهی مبارزه، میتواند سرنوشت بسیاری از مبارزان را تغییر دهد، ولی هیچکدام از این تغییرها پیچش پیرنگ محسوب نمیشوند.
نقطهی مقابل این عنصر داستانی کنایهی دراماتیک است؛ یعنی موقعیتی که در آن مخاطبان از چیزی خبر دارند که یک یا چند شخصیت از آن بیخبرند.
- اعتراف عمومی تصادفی: یک شخصیت به طور تصادفی حرفی را که نباید بزند، میزند. عموماً پشت این اتفاق سه دلیل وجود دارد: 1. شخصیتی ظاهرنما و دورو در یک آن کنترل خود را از دست میدهد و آنچه را که در دل دارد، بیرون میریزد. 2. شخصیت راجع به چیزی حرف میزند که فکر میکند بقیه از آن خبر دارند، در حالی که اینطور نیست. 3.شخصیت متوجه میشود که صحبتهایش تمام مدت در حال ضبط شدن بودهاند.
- فقط یک دام: شخصیت بدی که ظاهراً شکست خورده، فقط یک طعمه/قربانی بوده شبیه به او.
- عدم موفقیت از پشت خنجر زدن: شخصیت خبیث شکست خورده که یا بخشیده شده یا خودش را به موشمردگی زده، سعی میکند به برندهی از همه جا بیخبر حمله کند، ولی موفق نمیشود.
- مواظب آرزوهایت باش: چون ممکن است برآورده شوند. یک شخصیت به آرزو و خواستهی نهایی خود میرسد، ولی آن چیزی نیست که تصور میکرده است.
- کیک دروغ است: معلوم میشود پاداشی که قول آن به یک شخصیت داده شده تا کاری را به سرانجام برساند، دروغی بیش نیست.
- زخم حرفه خرابکن: یک زخم یا بیماری اتفاقی یا غیرمنتظره که باعث می شود آرزوها و رویاهای شخصیت بر باد روند.
- فاشسازی صندلی: کسی پشت به شخصیتی که سعی دارد با او حرف بزند، روی یک صندلی چرخان نشسته است. صندلی میچرخد و معلوم میشود یک نفر کاملاً متفاوت با کسی که انتظارش را میکشیده یا حتی یک جسد روی آن قرار دارد.
- افکار غافلگیرکننده: در داستان اتفاقی رخ میدهد، ولی معلوم میشود این اتفاق فقط حاصل افکار و خیالپردازی یک شخصیت است.
- امداد غیبی: همان Deus Ex Machina که قبلاً راجع به آن توضیح دادیم.
- سگ لگدخورده گاز میگیرد: شخصیتی که قبلاً مورد ظلم شخصیتی دیگر واقع شده یا تحت سلطهی او بوده و آزاد میشود، برمیگردد و حساب او را میرسد.
- تغییر ناگهانی ارتباطات خانوادگی: کسی که یک شخصیت فکر میکند برادر، خواهر، خاله، دایی، عمه یا عموی اوست، در واقع پدر یا مادرش است.
- من پدر تو نیستم: نقطهی مقابل مورد بالایی.
- مرد پشت مرد: معلوم میشود یک شخصیت پلید در واقع فقط نوچه یا دستیار یک شخصیت دیگر (که معمولاً پلیدتر و داناتر است) میباشد.
- ازش کپی گرفتم: یک شخصیت مدرک یا قراردادی مهم را نابود میکند، غافل از این که طرف مقابل از آن به تعداد زیاد کپی گرفته است.
- تمام مدت همراه خودت بود: آن چیزی که کل داستان را صرف پیدا کردن آن کردید، در واقع از همان ابتدا پیش خودتان بود.
- نقاب سلامتی روانی: مشخص میشود یک شخصیت ظاهراً عاقل در اصل دیوانه و مجنون است.
- خراب کردی قهرمان: قهرمان ناخواسته کاری انجام میدهد که باعث بدتر شدن اوضاع میشود. (مثلاً موجود پلیدی را میکشد که خود جلوی یک موجود پلید را گرفته بود).
- فاشسازی غیرانسان بودن معشوق: معلوم میشود معشوقهی یک نفر در اصل یک آدم فضایی، روح، موجود شیطانی و ... است.
- فاشسازی صحنهی نمایش: مشخص میشود چیزی که در حال دیدن آن هستیم، در اصل بخشی از یک نمایش است. مثلاً کارگردان صدا میزند: کات!، عوامل صحنه مثل فیلمبردار یا صدابردار ناگهان ظاهر میشوند یا دوربین از صحنه دور میشود تا نشان دهد در یک سالن تئاتر هستیم و ...
- رفته جایی: گفته میشود یک شخصیت به جایی رفته، در حالی که مرده است.
- امتحان مخفیانه: یک شخصیت در یک موقعیت سخت و خطرناک قرار میگیرد، غافل از این که این موقعیت فقط بخشی از یک امتحان است.
- امتحان با هدف مخفیانه: شخصیت از این که در حال امتحان پس دادن است خبر دارد، ولی هدف و منظور از این امتحان آن چیزی نیست که فکرش را میکند.
- غافلگیری گوجهای: یک حقیقت مهم راجع به محیط داستان یا شخصیتها برای دیگر شخصیتها واضح و مبرهن است، ولی مخاطب تا لحظهی آخر از دانستن آن محروم میشود.
- گوجه در آینه: یک شخصیت از ماهیت واقعی خود بیاطلاع است.
- دو نام مستعار، یک شخصیت: فکر میکنیم دو نام مستعار به دو شخصیت متفاوت اطلاق میشوند، در حالی که هر دو توصیفکنندهی یک نفر میباشند.
- گنج بیارزش: یک سری افراد زمان و انرژی زیادی را صرف پیدا کردن چیزی میکنند که بیارزش از آب درمیآید.
و ...
منبع : frozenfireball.mihanblog.com