پیرنگ
هرم فری تاگ پیرنگ را ساختاری روایی تعریف می کند که در آن داستان به پنج بخش تقسیم می شود: شرح، صعود اکشن، نقطه ی اوج، نزول اکشن، پایان
پیرنگ به یک سری حوادث مرتبط به هم گفته میشود که یا زایدهی تخیل نویسنده هستند یا واقعیت دارند و به صورت قصه درآمدهاند.
قضاوت راجع به کیفیت پیرنگ بر اساس متقاعدکننده بودن این رابطه در سه زمینه انجام میشود:
- کنش و واکنش (فیزیکی)
- انگیزهی احساسی (روانی)
- دلیل (منطق و اخلاقیات)
رعایت نکردن این شرایط باعث ایجاد یک حفرهی داستانی میشود. نقض کردن دائمی شرط اول باعث ایجاد پیرنگی میشود که در آن برای وقوع اتفاقات دلیل موجهی وجود ندارد. شرط دوم موقعی نقض میشود که کسی برخلاف شخصیتی که برایش تعریف شده رفتار کند و نقض شرط سوم باعث ایجاد پیرنگ احمقانه میشود؛ یعنی پیرنگی که در آن شخصیتها به جای استفاده از راهحل ساده و بدیهی برای حل مشکلی که با آن روبرو شدهاند، به راهحلی پیچیده و دور از دسترس روی میاندازند و به قولی دائماً لقمه را دور سرشان میپیچانند. امداد غیبی (Deus Ex Machina) تکنیکی ناشی از درماندگی برای پیشبرد پیرنگ است که حوادث داستان را به شکلی راضیکننده به هم ربط نمیدهد، ولی حداقل زمینه را برای ادامه یافتن آن فراهم میکند.
پیرنگها عموماً توسط نزاع و کشمکشی که باعث ایجاد اتفاقات میشود نیرو میگیرند. طبق گفتهی ارسطو، پیرنگ در کنار شخصیت و منظره عناصری هستند که در هر داستان استانداردی موجود میباشند.
نقطهی پیرنگ یک حادثه یا وضعیت است که بیننده یا خواننده برای دنبال کردن پیرنگ باید از آن آگاه باشد. به شیء یا شخصیتی که تنها هدف آن پیشبرد پیرنگ است (مثلاً ایجاد المانهای ربط دهنده بین حوادث) اسباب پیرنگ گفته میشود. مشابه با اسباب پیرنگ، کوپن پیرنگ نیز به شیءای گفته میشود که نقشی کلیدی برای پیشبرد یا به سرانجام رساندن پیرنگ ایفا میکند. تفاوت آن با اسباب پیرنگ این است که شخصیت برای رسیدن به مقصود خود با هدف و به صورت کنشی از آن استفاده میکند، در حالی که اسباب پیرنگ لزوماً به اختیار و ارادهی شخصیتها برای پیشبرد پیرنگ احتیاج ندارد.
یکی از تعاریف پرطرفدار راجع به این که به طور کلی پیرنگ در طول یک اثر چگونه باید پیشرفت کند، تعریف فریتاگ است که به توالی پنج فعل اشاره میکند: شرح (انتقال اطلاعات مربوط به داستان به مخاطب)، صعود اکشن، نقطهی اوج، نزول اکشن و پایان. هرچند یک اثر داستانی میتواند بیش از یک پیرنگ داشته باشد؛ چیزی که اصصلاحاً به آن داستان فرعی یا رشتههای پیرنگ میگویند.
تعداد پیرنگها بسیار زیاد است، ولی فقط تعداد معدودی از آنها که پیرنگهای اصلی (Master Plots) نامیده میشوند به طور گسترده مورد استفاده قرار میگیرند. حال چه چیزی یک پیرنگ را به یک پیرنگ اصلی تبدیل میکند؟ نمیتوان به طور دقیق گفت. برای شروع لیست رونالد بی. توبایاس را در نظر بگیرید. او ادعا میکند که بیست داستان بنیادین وجود دارند و ترکیبی از آنها یک اثر کامل را تشکیل میدهند:- جستجو: یک داستان شخصیت محور که در آن قهرمان به دنبال چیزی راهی سفری میشود که به نحوی او را تغییر میدهد.
- ماجراجویی: یک داستان پیرنگ محور که روی رسیدن به یک سری هدف تمرکز میکند.
- پیگرد: پیرنگ تعقیب و گریز. بسیار اکشن محور است.
- نجات: پیرنگ نجات دادن یک فرد، گروهی از مردم یا ... از دست فرد یا گروهی دیگر. چنین داستانی نیز بسیار اکشن محور است.
- فرار: مثل مورد بالاست، با این تفاوت که اسیر یا اسرا خود برای نجاتشان دست به کار میشوند.
- معما: پیرنگ بنیادین داستانهای رمزآلود/معمایی که حول محور پاسخ به یک سوال مهم میچرخد.
- رقابت: داستانی شخصیت محور که روی تعاملات دو شخصیت یعنی قهرمان و رقیبش تمرکز دارد.
- توسریخور: داستانی که در آن شخصیتی توسریخور به پیروزی میرسد. حول محور شخصیتی میچرخد که فقیر، معلول و ... است و به طور کلی شرایط خوبی ندارد و با این وجود نهایتاً به پیروزی میرسد.
- وسوسه: داستان راجع به این است که باید تسلیم وسوسه شد یا خیر و عواقب این تصمیم چیست.
- دگردیسی: داستانی که راجع به نوعی تغییر شکل فیزیکی است. معمولاً در یک دگردیسی واقعی راه برگشتی وجود ندارد.
- دگرگونی: داستانی که راجع به یک تغییر درونی است، نه یک تغییر فیزیکی.
- بلوغ: داستانی که بالغ شدن فیزیکی، روحی و معنوی یک شخصیت را در طول زمان نشان میدهد.
- عشق: داستانی که موضوع اصلی عشق دو شخصیت به یکدیگر است.
- عشق ممنوعه: عاشقان بدشانسی که در طول پیرنگ سعی دارند به یکدیگر برسند، با وجود این که دنیا سعی دارد آنها را از هم جدا کند.
- ایثار: حول محور یک شخصیت و از خودگذشتگیهایش میچرخد، خواه این از خودگذشتگی به مرگ او ختم شود یا خیر.
- اکتشاف: داستانی که در آن به گذشتهی مرموز یک شخصیت پرداخته میشود.
- افراط رقتانگیز: داستانی که در آن یک شخصیت به خاطر مصرف مواد مخدر، طمع، افسردگی، جنون و ... در حال سقوط است.
- انتقام: همان داستان انتقام کلیشهای. بسیار شخصیت محور است.
- صعود: ماجرای به قدرت رسیدن یک شخصیت را دنبال میکند.
- سقوط: نقطهی مقابل صعود است. ماجرای از عرش به فرش رسیدن یک شخصیت را دنبال میکند.
منبع : frozenfireball.mihanblog.com