نقد انیمه Hello World
سه گانه ماتریکس دریچه ای جدید از مدل داستانی و فضای آخرالزمانی را به دنیای سینما باز کرد. دریچه ای که همچنان بعد از گذشت 20 سال از ساخت این سه گانه، بسیاری از کارگردانان اتمسفر ماتریکس را الهام بخش ساخت آثار خود کرده اند. ماتریکس پرده از نظریه ای برداشت که امروزه طرفداران بسیاری دارد، افرادی که معتقد اند دنیایی که در آن زندگی می کنیم فقط یک شبیه سازی از دنیای واقعی است. ما در واقع به وسیله تکنولوژی های پیشرفته در حال تجربه دنیایی هستیم که اولا غیر واقعی و دوما شبیه سازی دنیای اصلی است.
این خط داستانی همان چیزی بود که در سال های بعد کارگردان های دیگری نیز با کپی از این الگو شروع به ساخت فیلم هایی با ژانر جدید کردند. ژانری که من اسمش را می گذارم دنیای شبیه سازی شده. اگر ماتریکس را ندیدید پس اول سه گانه مشهور برادران یا جدیدا خواهران واچوفسکی را ببینید بعد به سراغ دیدن فیلم اینسپشن یا تلقین کریستوفر نولان برید و بعد در انتها سراغ دیدن انیمه سلام دنیا بیایید.
انیمه ای که قرار است تلفیقی از نظریه ماتریکس و البته توهمات رویا گونه فیلم تلقین باشد. البته انیمه سلام دنیا قرار نیست چیز جدیدی ارائه کند، بلکه همان حرف های قدیمی را به گونه ای دیگر تکرار می کند البته با چاشنی عشق و عاشقی شخصیت های اثر به همراه کلیشه تکراری دنیای مجازی و شبیه سازی شده. دنیایی که نمونه آن را در آثار مشهوری همچون شمشیر آنلاین قبلا دیده ایم، ایده ای که بعد از شمشیر آنلاین که ایجاد ژانر و خط داستانی جدیدی در بین انیمه های ژاپنی بود امروزه تقریبا نخ نما شده است. زیرا در هر فصل حداقل یک اثر با این مضمون را می توان در لیست پخش انیمه های ژاپنی دید.
اما برسیم به سراغ خود اثر، داستان درباره شخصیت نوجوانی است که در شهر آرامی زندگی می کند، اما ورود یک شخصیت مرموز به داستان زندگی آرام این شخصیت را برهم می زند. شخصیت در واقع خود را آینده شخصیت اصلی داستان یعنی کاتاگاکی معرفی می کند. او که فرد بالغی است به شخصیت گذشته خود می گوید که در واقع او تنها یک کپی دیجیتال از خاطراتی است که او در گذشته دارد. دنیایی که او در آن زندگی می کند هم در واقع دنیایی شبیه سازی شده در یک ابر رایانه تحقیقاتی است. داستان یا بهتره است بگویم ایده ای که در اخرین فصل انیمه شمشیر آنلاین آن را دیده ایم.
معرفی این اتفاق در اول داستان را می توانم نقطه ضعف اثر بدانم، زیرا داستان در همین ابتدا دست خود را برای مخاطب رو کرده است. هرچند که در ادامه داستان غافل گیری هایی برای مخاطب دارد اما لو رفتن ایده اصلی داستان در همین ابتدا به مذاق خیلی ها خوش نمی آید. زیرا این لو رفتن تنها موجب می شود که مخاطب در تمام طول داستان منتظر آن باشد که بفهمد در انتها داستان چه می شود.
از علم سخن گفتم و باید این نکته را ذکر کنم که انیمه با آن که در ژانر تخیلی است ولی سعی می کند این تخیل را با تکنولوژی پیوند دهد. بازگویی مسائل علمی، نظریه های مربوط به کوانتم، نظریه دنیاهای موازی، اثر پروانه ای و سفر در زمان و غیره از جمله مباحث علمی است که با ورود به داستان، پیچیدگی های را به اثر وارد کرده است. پیچیدگی که تنها مخاطب را سردرگم می کند که قرار است اثری علمی را ببیند یا انیمیشنی عاشقانه یا داستان دنیاهای موازی. البته این تکنولوژی آنچنان که باید مخاطب را قانع نمی کند که چگونه می شود تنها با اسکن کردن شهر و ترکیب این اسکن با هوش مصنوعی بتوانی گذشته را دوباره بازنویسی کنی. یا درباره ایده اصلی داستان نیز تناقضاتی وجود دارد که شما را با این پرسش روبرو می کند که چگونه قرار است به وسیله ابر رایانه معرفی شده در داستان، گذشته ضبط شده را تغییر دهند تا آن خط جدید بازیابی شود و در دنیای واقعی کاتاگاکی بزرگ قرار گیرد. آن هم در حالی که اگر دنیای شبیه سازی شده که کاتاگاکی کوچک در آن قرار دارد همچون دنیای بزرگسالی او در گذشته است پس شخصیت بزرگسالی او همان تجربیات دستگاه شبیه سازی را تجربه کرده است و عملا ما در یک حلقه بی پایان قرار گرفته ایم. حلقه ای که دائم در حال تکرار شدن است، زیرا ابر رایانه موجود در هر دو زمان کارکردی یکسان دارد. از سوی دیگر کاتاگاکی بزرگسال نیز در یک شبیه سازی دیگر قرار دارد که قضیه را از اینی که هست پیچیده تر می کند. زیرا آن وقت گذشته دنیای اول ضبط دنیای دوم و گذشته دنیای دوم در واقع ضبط دنیای سوم است. در دنیای سوم سعی می کنند به وسیله دنیای اول گذشته را بازیابی و خط زمانی جدیدی ایجاد کنند. این همان حلقه پیچیده ای است که مخاطب در آن گیر می کند ولی کارگردان به جای برطرف کردن این نقاط ضعف با کشاندن داستان به صحنه های اکشن و نبرد بین کاتاگاکی و آن ربات هایی که سعی در برطرف کردن ارور موجود دارند قضیه را به گونه ای فیصله می دهد.
نمی توان انیمه سلام دنیا را اثر خیلی خوب توصیف کرد زیرا ارائه ایده تکراری و تنها ایجاد پیچش داستانی نمی تواند یک اثر متوسط را به شاهکار تبدیل کند. آن هم زمانی که ضعف در شخصیت پردازی و داستانی با چاشنی علم ولی پر از تناقضات علمی به وضوح در ساختار اثر به چشم می خورد.
در واقع هالیوود از روی انیمه ها الهام گرفته فک کنم اینسپشن رو از روی پاپریکا ساختن و ماتریکس رو ههم از روی انیمه معروف این د گوست شل ساختن و این انیمه هم برای من یکی خیلی جذاب بود ب حتی تا اخر فیلم داشتم زاااار میزدم وقتی کاتاکاگی خودش رو فدا کرد و فک میکردم مث هر انیمه عاشقانه ی دیگه ای سد اندینگ باشه مث ای وانت تو ایت یور پانکراس در و یجوری دوستان میگن ضعیف انگار خودشون ی پا مانگاکا یا کارگردان درجه یکین و من منتظر بودم یکم از گره های ذهنی ام اینجا باز شه