پنجشنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۹، ۰۵:۱۳ ب.ظ
جنگ بین والدین و فرزندان
انیمه جنگ هفت روزه اقتباسی آزاد از رمان مشهور ژاپنی به همین نام است که در سال 1985 منتشر گردید. رمانی که می توان گفت حس نوستالژی را برای ژاپنی ها رقم می زند. زیرا در سال 1989 از روی این رمان فیلم سینمایی تولید شد که بازیگران مشهوری از جمله ری میازاوا در آن به ایفای نقش پرداخته است. ایفای نقشی که در انیمه ساخته شده از روی همین رمان نیز ادای احترامی به آن می شود.
رمان جنگ هفت روزه توسط اوساما سودا تبدیل به یک مانگای موفق شد. مانگایی که بهانه ای شد تا کارگردان جوان و البته جویای نام ژاپنی یعنی یوتا مورانو از روی آن یک انیمه سینمایی بسازد. داستان رمان اصلی درباره تقابل بین دنیای بزرگسالی و نوجوانی است. دنیایی که در آن چند نوجوان دبیرستانی تصمیم می گیرند تا از فشارهای اجتماعی که جامعه و والدین به آن ها وارد می کنند فرار کرده و در یک کارخانه متروکه پنهان شوند. البته این پنهان شدن سرانجام خوبی ندارد زیرا والدین متوجه فرار آن ها می شوند و هفت روز پر تب و تاب بین نوجوانان، پلیس و والدینشان می گذرد تا داستان این رمان شکل گیرد.
فیلم ساخته شده از روی رمان در سال 1989 تقریبا به متن اصلی وفادار بود ولی انیمه ساخته شده همراه با تغیراتی نسبت به رمان اصلی و بر اساس مانگا ساخته شده است. داستان تقریبا مشابه نسخه اصلی است، منتهی با این تفاوت که در رمان اصلی شخصیتی اصلی که ریو میازاوا آن را بازی می کند یک دختر است ولی در انیمه این شخصیت با یک پسر جا به جا شده است.
پسری که در یک شهر کوچک زندگی می کند و دوست زیادی ندارد، مگر دوستان مجازی که در گروه کتاب خوانی حضور دارند که به قول خود کاراکتر مامورو همگی بالای شصت سال سن دارند. داستان ساده و بر اساس ساختار پرکاربرد سه پرده ای نوشته شده، ساختاری که همراه با نقاط فراز و فرودی است که به آرامی مخاطب را با خود همراه می کند. البته داستان همراه با گره عاطفی، نه از جنس عاشقانه هایی همچون کارهای ماکاتو شینکای بلکه از جنس دوستی هایی است که بین نوجوانان اتفاق می افتد.
در اصل کل داستان درباره روابط بین افرادی است که برای خود نقاب هایی را طراحی می کنند تا بتوانند روابط خود را در حالت عادی نگه دارند. هر کدام از شخصیت های داستان نمادی از مشکلات دوران نوجوانی هستند. پسری که توسط هم سن و سالانش به او زور گفته می شد، دختری که به خاطر ثروت دوستش به او نزدیک شده، پسر دیگری که عاشق دختری شده ولی نمی تواند آن را بازگو کند و فرزندی که مجبور است خواسته های پدر سیاستمدار خود را بدون چون و چرا انجام دهد و توان مخالفت کردن با این تصمیمات را ندارد.
کل داستان درباره همین بالغ شدن و تقابل هایی است که نوجوانان و بزرگسالان در قبال یکدیگر دارند. صحنه های مبارزه بین بچه ها و نیروهای پلیس که می خواهند به زور وارد ساختمانی شوند که آن ها در آن پناه گرفته اند نشان دهنده همین تقابل بین دو دنیاست. از سمت دیگر خرده پیرنگ کودکی ویتنامی که می خواهد پدر و مادر خود را پیدا کند در کنار داستان هرکدام از شخصیت ها و این جنگ عجیب و غریب می خواهد به ما یادآوری کند که هر چه قدر هم کودکان سر لج با دنیای ما بزرگسالان داشته باشند ولی همچنان به والدین خود نیاز دارند.
از سمت دیگر داستان به این خصوصیت تفکرات آزادانه نوجوانان نیز می پردازد. تفکری که نوجوانان را به سمت استقلال پیش می برد ولی به شرط آن که ابتدا بالغ شوند و بعد بتوانند استقلال خود را کسب کنند. زیرا بالغ شدن تنها به بالا رفتن سن و قد افراد ربط پیدا نمی کند، بلکه زمانی بالغ می شوی که بتوانی پوسته ظاهری خود را بشکنی و از آن خارج شوی. همان گونه که هر کدام از شخصیت ها بعد از مواجهه با آن چهره پنهان خود توانستند خود واقعیشان را پیدا کنند.
البته ناگفته نماد که اثر در انتها و از زبان کاراکتر ری میازاوا که (بازیگر اصلی فیلم ساخته شده در سال 1989 ) حضور افتخاری در انیمه داشت پیام اصلی خود را به مخاطب رساند. ری در این صحنه و پس از آن که نوجوانان داستان نگران عواقب بعدی این ماجراجویشان بودند گفت "زندگی یه جوری درست میشه ". این دقیقا همان پیامی است که فیلم به مخاطب می دهد، این که تمام این اتفاقات، شور و اشتیاق نوجوانی است که در هر کدام از ما رخ داده و ما را به سمت دنیای بزرگسالی هدایت می کند.
انیمه جنگ هفت روزه با داستان ساده، شخصیت های پیچیده ولی نه آنچنان که نتوانی درکشان کنی، همراه با مشکلاتی که حداقل یک بار همگی ما با آن روبرو شده ایم، سعی می کند کمی ما را با حال و هوای روزهای نوجوانی حداقل به مدت نود دقیقه آشنا کند. آشناییتی که می تواند هم لذت بخش و هم کمی خنده دار باشد.
توکیو 8 ریشتر هم دیدم. و با فاصله زیاد نیهون از اون خیلی سرتره. هم از لحاظ اتفاقات هم از لحاظ طراحی و داستان
در واقع فقط ایده اولیه شون مثل همه