نقد فیلم Interstellar
فیلم میان ستارهای «Interstellar» نهمین اثر کارگردان مشهور آمریکایی، کریستوفر نولان «Christopher Nolan» است. کارگردانی که پیش از این فیلم با ساخت اثر تلقین «Inception» به مخاطبان خود نشان داده بود که به دنبال ساخت جهانی پیچیده برای بیام مفاهیمی پیچیدهتر است. کارگردانی که این بار از دنیای رویا به دنیای سفر به زمان آمده است.
فیلم میان ستارهای به اعتقاد بسیاری بهترین فیلم نولان نیست. فیلمی که میخواهد چند مفهوم خاص را همزمان به مخاطبان خود ارائه کند؛ مفاهیمی همچون سفر به فضا، جهانهای موازی و البته سفر در بُعد زمان. زمان مفهوم پیچیدهای در نزد ریاضیدانان و همچنین فیزیکدانان جهان است. مفهومی که سالهاست درباره آن در محافل اکادمیک بحث و گفتگو میشود.
نولان و سفر در زمان
نولان در فیلم میان ستارهای دقیقا بر چنین مفهومی دست گذاشته است و سعی میکند جابهجایی زمانی را همچون نظریه نسبیت انیشتین به طور ساده برای مخاطبانش بازگو کند. پس میتوان گفت که کل مفهوم فیلم میان ستارهای درباره حرکت در زمان است اما آیا فیلم توانسته است این مفهوم را به درستی به بیننده خود منتقل کند یا خیر شاید پرسش مهمی باشد.
انیشتین در نظریه نسبیت خود درباره زمان اینگونه سخن میگوید که اگر دو فرد به طور همزمان از نقطهای شروع به حرکت کنند، آن فردی که سرعت بیشتری داشته است زمان را کمتر حس خواهد کرد. فرض کنید که یکی از آن دو نفر پای پیاده کره زمین را دور بزند و نفر دیگر با ماشین و در انتها هر دو در یک زمان به محل شروع دوباره بازگردند. در این موقع قطعا زمان برای فردی که پای پیاده حرکت کرده است بیشتر خواهد گذشت.
یعنی اگر زمان دور زدن زمین برای نفر با پای پیاده 10 سال طول بکشد برای فردی که سرعت بیشتری دارد 1 سال طول میکشد، پس فرد پیاده 9 سال پیرتر از فرد سوار بر ماشین است. حال اگر این سرعت به سرعت نور نزدیک شود شما میتوانید در زمان سفر کنید. این همان مفهومی است که نولان تلاش کرده آن را با نمایش سیاهچالهها که در نظریه سفر در زمان ردپایشان پیدا میشود و البته چند استدلال علمی که در بیان آن نیز شک و شبیه وجود دارد، بیان کند.
میان ستارهای فیلمی که علمی نیست
اما باید گفت که فیلم میان ستارهای نولان حداقل تلاش خود را کرده است که این مفاهیم علمی را در یک فیلم سینمایی که پر از ایدههای هیجانانگیز اجرایی کند. هرچند که در عمل فیلم نمیتواند از پس بیان مفاهیم علمی که خود در فیلم، آنها را بیان میکند بر بیاید. در واقع فیلم نولان اثری نیست که شما را فیزیکدان یا حتی منجم کند بلکه اثری است که میتواند شما را کمی به فیزیک و نجوم علاقهمند کند.
زیرا اساسا جایگاه این فیلم بیان وقایع علمی و نمایش آنها نیست بلکه هدفش روایت یک داستان قهرمانانه از نجات زمین توسط کاراکتری سفیدپوست و آمریکایی است. فیلمی که شما را میخواهد با دیالوگهای زیبا و احساسی یا فرضیههای علمی جذاب سرگرم کند و نشان دهد که سیاهچالهها چه شکلی میتوانند باشند یا چه کارکردی خواهند داشت.
مسافرت یک پدر به فضا
فیلم درباره مهندسی است که میخواهد زمین را نجات دهد؛ زمینی که بر اثر آفتهای مخرب گیاهی رو به نابودیست. کوپر با بازی متیو مککانهی « Matthew McConaughey» که خلبان سابق است ماموریت میگیرد تا با سفینهای فضایی به سیاه چالهای در نزدیکی سیاره زحل برود تا شاید راهی برای نجات کره زمین پیدا شود.
حال کوپر به همراه براند که نقش آن را آن هتوی «Anne Hathaway» بازی میکند در سفینهای فضایی به سوی فضا رهسپار میشوند تا ماجراجویی خود را آغاز کنند. فیلم همچون اثر قبلی نولان یعنی تلقین تلاش کرده است تا داستانی پیچیده را برای مخاطب روایت کند. هرچند که به خودی خود داستان عملا پیچیدگی خاصی ندارد، زیرا همان سوژه نخ نمای نجات جهان توسط آمریکایی هاست.
قصهای که درست تعریف نمیشود
نولان در واقع نه در ایده اصلی بلکه سعی کرده با بازی پیرامون پیرنگهای فیلم و مخاطب را درگیر داستان خود کند. هرچند که در این امر نیز موفق نبوده است، زیرا تنها کنش اصلی فیلم که دلیل سفر کوپر میشود رابطه دختر و پدری است که نه یک کنش اصلی بلکه بیشتر شبیه به وصلهای میماند که حضور کوپر در فضا را توجیح کند.
البته نولان با اضافه کردن بازیهای زمانی و همچنین روابط احساسی که میان کوپر و دخترش وجود دارد، سعی میکند داستان را جذابتر کند. جذابیتی که گاها نه تنها نقطه مثبت نیست بلکه به واسطه شخصیتهایی که پرداخت خوبی ندارند تبدیل به نقطه منفی فیلم میشود. در واقع میتوان گفت نولان در فیلمنامه اثر به خوبی از اِلمانهای ژانر علمی و تخیلی بهره برده است اما در روایتگری داستانش به مشکل برخورده است.
وقتی چند هندوانه را باهم بلند کنید
زیرا نولان در فیلم سعی میکند چندین مفهوم را جلو ببرد و به هر کدام نیز اجازه دهد که رشد کنند. این حرکت مصداق همان بلند کردن چند وسیله با یکدیگر است که باعث میشود در آخر نتوانید همه آنها را بلند کنید. به همین دلیل است که مخاطب در مواجه با فیلم ابتدا مبهوت فیلم میشود ولی بعد از گذشت زمانی این مبهوتی تبدیل به سردرگمی ناشی از نفهمیدن فیلم خواهد شد. مبهوتی مخاطب نیز از دیدن فیلم نه برای داستان و روایت قصه بلکه بیشتر برای نمایش ایدههای علمی تخیلی نولان درباره فضا و سفر در زمان است.
فیلم هم میخواهد داستانی علمی تخیلی را بازگو کند، هم میخواهد درباره عشق صحبت کند، هم میخواهد درباره نجات جهان حرف بزند، هم میخواهد نظریههای علمی در فیزیک را پیرامون سفر در زمان بیان کند و هم میخواهد یک اثر سرگرم کننده برای مخاطبان سینما باشد. قطعا کارگردانی مثل نولان میتواند همه این مفاهیم را در یک اثر بگنجاند اما آیا تنها چپاندن این همه ایده و مفهوم در یک فیلم میتواند باعث موفق شود؟ یا لازم است بر روی هر یک تاملی نیز انجام شود تا مخاطب بفهمد که در حال دیدن چیست.
فیلم میان ستارهای نولان اثر خوبی در ژانر علمی تخیلی است. فیلمی که تلاش میکند فضایی را خلق کند که ما را به یاد آثار مشهور این ژانر همچون فیلم اودیسه فضایی «2001: A Space Odyssey» ساخته استنلی کوبریک بیاندازد. فیلم میان ستارهای را باید دید اما نه از این جهت که با یک اثر شاهکار طرف هستیم بلکه باید به خاطر کارگردان اثر آن را دید تا بیشتر با جهان بینی او آشنا شویم.