نقد فیلم CODA
فیلم «CODA» اثری اقتباسی از سینمای آمریکاست. فیلمی خانوادگی که داستان خود را بر مبنای زندگی خانوادهای ناشنوا بنیان میگذارد که از چهار عضو آن، تنها دختر کوچکتر توانایی شنیدن دارد. فیلم مرزی بین دنیای ساکت افراد ناشنوا و دنیای پر از هیاهوی افراد شنوا میکشد و تلاش میکند تا این خانواده پیوندی میان این دو دنیای متفاوت باشد.
فیلم کودا را «Sian Heder» ساخته است. کارگردان گمنامی که اثر خود را بر اساس اقتباسی از فیلم فرانسوی «La Famille Bélier» انجام داده است. فیلمی که در سال 2014 برای مخاطبان فرانسوی زبان سینما به نمایش درآمد و توانست موفق نیز باشد. فیلم «CODA» اقتباسی یا بهتر است بگوییم بازسازی آمریکایی از این اثر فرانسویست.
شنوا و ناشنوا
اثر بازسازی به زبان انگلیسی است که مخاطبان آمریکایی را کمی بیشتر با دنیای افراد ناشنوا آشنا کند. فیلم داستان خانواده روسی را نشان میدهد که شغل پدر و پسر بزرگتر ماهیگیری است. دختر کوچکتر که برخلاف دیگر اعضای خانواده شنواست نیز در کنار خانواده مشغول به فعالیت و در عین حال پل ارتباطی میان خانوادهاش و دیگر اعضای جامعه است.
رابی با بازی «Emilia Jones» علاوه بر فعالیت در کشتی پدرش علاقه بسیار زیادی به موسیقی نیز دارد. او استعداد خوبی در خوانندگی دارد و تلاش میکند تا با ورود به گروه کُر مدرسه و البته آموزش دیدن توسط معلماش به دانشگاه موسیقی برود. اما تلاشهای او در کنار انتظارات خانوادهاش به عنوان تنها راه ارتباطی او با جامعه سردرگمی خاصی را برای رابی ایجاد کرده است.
کودا فیلمی خانوادگی
اثر یک درام اجتماعی برای خانوادههاست. داستان فیلم و شخصیتهایش نیز بیشتر از آنکه درگیر خود باشند در واقع درگیر ارتباط با جامعه اطرافشان هستند. فیلم تلاش دارد تا چند محور را در داستان خود تبدیل به مسئلهای برای بیان کند. ابتدا نمایش زندگی به عنوان یک ناشنوا در جامعهای که همگی میشنوند.
محور دوم علاقه به موسیقی و داستانی از تلاشهای یک نوجوان برای رسیدن به هدفش است. محور سوم نیز مسئله خانواده و انتظاراتی است که آنها از ما دارند. این سه محور میتواند اساس تحلیل فیلم کودا قرار بگیرد.
عشق به موسیقی
مسئله اول نگاه جامعه به یک فرد ناشنوا را برای مخاطب جا میاندازد که این افراد شاید از نگاه ما دارای معلولیت باشند اما در نگاه خودشان زندگی عادی همچون دیگران دارند. همچون نکتهای که برادر بزرگتر رابی به او میگوید که این جامعه اطراف ما هستند که باید تلاش کنند با ما ارتباط برقرار کنند، نه اینکه ما به دنبال ارتباط با آنها باشیم؛ زیرا ما زندگی عادی خود را داریم.
محور دوم فیلم نمایش موسیقی و تلاش برای خواندن است. همچون فیلم «Whiplash» که این فیلم نیز درباره نوجوانی عاشق موسیقی است که توسط استادش آموزش داده میشود. محور سوم اما مسئلهای را بیان میکند که در تمامی خانوادهها میتوان رد پای آن را دید.
ما و خانوادمان
رابی از کوچکی به عنوان تنها راه ارتباطی میان خانواده و جامعه زندگی کرده است. زندگی که باعث شده همواره خواستههای خود را به خاطر خانواده زیر پا بگذارد. از سمتی زندگی او با خانوادهای ناشنوا نیز چه در مدرسه و چه در جامعه او را دچار مشکل کرده است. رابی با این مسئله کنار آمده است اما حضور او در گروه کُر مدرسه و تشویق معلمش به ادامه موسیقی او را بر سر دو راهی علاقه یا خانواده قرار داده است.
خانواده رابی نیز بیش از اندازه به او متکی هستند و این نقطه اتکا باعث شده است تا نتوانند خود به تنهایی با جامعه اطرافشان ارتباط بگیرند. این درحالی است که برادر بزرگتر رابی چنین تفکری ندارد و معتقد است رابی باید به دنبال رویای خود برود و آنها نیز خود برای زندگی تلاش کنند.
به دنبال رویا
فیلم با بیان این سه محور تلاش میکند تا دید متفاوتی را به مخاطب خود درباره زندگی و تلاش برای زندگی ارائه دهد. دیدی که به ما نشان میدهد خانواده عنصر مهمی در زندگی هر فرد است اما نباید خود را فدای آن کنیم. بلکه هر کدام از ما باید به رویای خود برسیم و در کنار آن خانواده خود را نیز داشته باشیم.
فیلم «CODA» اثر جذابی برای کسانی است که میخواهند اثر خانوادگی خوبی را تماشا کنند. فیلمی که با نقدهای مثبتی از سوی منتقدان و همچنین استقبال از سوی مخاطبان روبرو شده است و نشان میدهد در دنیای آثار سینمایی اکشن و پر از ضد و خورد امروزی میتوان اثری دید که تلاشی برای پیوند دادن دنیای سکوت با دنیای پر از سر و صداست.