قهرمان بدون ضد قهرمان هیچ است
رابطه بین قهرمان و ضدقهرمان همواره با پیروزی قهرمان و نابودی ضدقهرمان همراه بوده است. اما در جهان نمایشیشده رسانههای امروزی این رابطه دستخوش تغییر عجیبی شده است. تغییری که نهتنها به نابودی ضدقهرمان و پیروزی خیر ختم نمیشود، بلکه به سازش قهرمان و ضدقهرمان منجر خواهد شد. سازش قهرمان و ضدقهرمان را میتوان در تعبیری که کریستوفر نولان در فیلم شوالیه تاریکی آن را ارائه میکند، یافت. بتمن به عنوان قهرمان فیلم در انتهای رویارویی خود با جوکر از کشتن او صرف نظر میکند. اتفاقی که با خشم جوکر همراه است که چرا حاضر به کشتن حریفت نیستی. ریشه این رفتار بتمن را میتوان کمی قبلتر در دیالوگ مشهور جوکر به بتمن یافت. آن هم زمانی که نولان از زبان شخصیت ضدقهرمان فیلم رابطه این دو شخصیت را بازتعریف دوباره میکند.
جایی که جوکر خطاب به بتمن میگوید: «من نمیخوام تو رو بکشم! بدون تو چی کار باید بکنم؟ برم دوباره با دلالای مواد سر و کله بزنم؟! نه، تو منو کامل میکنی.»
دیالوگ جوکر نماینده فلسفهای است که هگل آن را در فلسفه غرب پایهگذاری کرد. دیدگاهی که امروزه در نظام دیالکتیکی هگل به عنوان اصل تضاد دیده میشود. دیدگاهی که خیر و شر را در آغوش یکدیگر و وابسته به هم تصویرسازی میکند. یعنی اصل تعادل که آن را در فلسفه شرقی به خصوص در مکتب تائوئیسم با نماد مشهور ین و یانگ میبینیم. تعادلی که تائوئیسم و هگل از آن صحبت میکنند، در این باره است که در جهان امروزی ما خیر و شر هیچ کدام نمیتوانند بر دیگری چیره شوند. بلکه در تعادلی عمیق با یکدیگر کنار آمده و سازش میکنند. در واقع خیر و شر کاملکننده یکدیگر هستند و دیگری بدون مفهوم مقابلش معنا ندارد. دقیقا ساختاری که رسانههای امروزی از قهرمان و ضدقهرمان آن را تصویر میکنند.
همین دلیل است که باعث شده بیننده آن باشیم که در آثار قرن بیستم قهرمانها همیشه پیروز بر ضدقهرمانان باشند، همچون بتمن که جوکر را نابود میکند. اما در خوانشهای قرن بیستویکم از رابطه قهرمان و ضدقهرمان نهتنها بتمن جوکر را نمیکشد، بلکه او را زنده نگه میدارد. زیرا ارزش وجودی و هویت بتمن در حضور جوکر معنا پیدا میکند.
رسانههای امروز با چرخشی قابل تامل پا به این عرصه گذاشتهاند که نمایش ضدارزشهایی که در گذشته محکوم به نابودی بودهاند، امروز خود به ارزش تبدیل شوند. ضدقهرمان با ضدارزشهایش در بازنمایی امروزی نهتنها محکوم به نابودی نیست بلکه باید باقی بماند تا قهرمان و ارزشهای او معنای خود پیدا کند. نگاهی به غایت تاسفبرانگیز که در ذهن مخاطب این اثر را میگذارد که شر نهتنها نابودشدنی نیست بلکه برای خیر منفعت نیز دارد. منفعتی که باعث میشود خیر وجود خود را مدیون شر بداند. زیرا خیر و شر در نگاه فیلسوفان شرقی و غربی باید در تعادل باشند تا زندگی جریان پیدا کند.
هرچند که این گزاره در نگاه فلسفه اسلامی تنها در بخش ابتدایی خود قابل قبول است. یعنی خیر و شر هر دو در دنیا وجود دارند ولی هرگز به تعادل ابدی که در نگاه هگل و تائوئیسم است، نخواهند رسید و چه بسا قدرت شر در جهان امروزی ما بیشتر از خیر باشد، به گونهای که وقایع جهان امروزی نیز بر این قضیه تاکید میکند. هرچند که شیطان دست برتر را در مقابل با خیر در اختیار دارد اما برای فعالیتهای او مهلتی خاص از سمت خداوند تا زمانی معین قرار داده شده است. زمانی معین که با وعده الهی قطعا به وقتش مهلت شیطان و شر پایان مییابد و آنها محکوم به نابودی هستند، نه سازش با یکدیگر.