روایت
روایت داستانی در یک قالب ساختاری است (به صورت سخن، نوشتار، سرود، فیلم، تلویزیون، بازی کامپیوتری، عکاسی یا تئاتر) که سکانسی از یک رخداد قصهای یا غیر قصهای را توصیف میکند.
داستان فراوردهای تخیلی است که در جهان خود واقعی نمایانده میشود. واژه ی داستان ممکن است به عنوان مترادفی برای روایت استفاده شود. همچنین میتواند به عنوان کلمه ی ارجاعی به سکانسهای توضیح داده شده در روایت تلقی گردد. یک روایت ممکن است توسط یک شخصیت در خلال روایت بزرگتر نقل شود. یک بخش مهم از روایت، شیوه ی روایت است. شیوههای بهکاررفته برای برقراری ارتباط در روایت به عنوان یک عملکرد را روایتگری مینامند.
در کنار بیان، استدلال، توصیف روایت نیز جزء چهارم شیوه بیان در کلام تعریف میشود در تعریف دقیق تر روایت شیوه ی قصه نویسی است که در آن راوی مستقیماً با خواننده ارتباط برقرار میکند.
داستانها یک جنبه ی پر اهمیت فرهنگ به شمار میآیند. بسیاری از کارهای هنری واکثر کارهای ادبی داستان میگویند در حقیقت بشریت از داستانها شکل گرفتهاست. اون فلانگان از دانشگاه دوک استاد تحقیقات حس آگاهی مینویسد: «شواهد قویاً نشان میدهند که انسان در تمام فرهنگها برای ارزش گذاری هویت خود از نوعی فرم روایتی استفاده میکند. ما داستان سرایان دیرنه هستیم.»
داستانها خاستگاه باستانی دارند که در فرهنگهای مصر باستان، یونان باستان، چین و هندوستان وجود دارند. داستانها یک مولفه بارز از ارتباطات انسانی است که به عنوان تمثیل و نمونه برای روشن کردن اهداف مورد استفاده قرار میگیرد. داستان سرایی احتمالاً یکی از ابتدایی ترین فرمهای سرگرمی است. روایت همچنین ممکن است به پروسههای روان شناختی شخصی، حافظه و معنا سازی اشاره کند.
تئوری ادبی:
از منظری متداول در نشانه شناسی و تئوری ادبی، روایت یک داستان یا بخشی از یک داستان است. ممکن است به زبان آورده شود، نوشته شود یا تصور شود و یک یا چند زوایه دید را برای برخی نقشها و ناظرها و یاهمه ی آنان ارایه میدهد. در داستانهایی که به صورت شفاهی بیان میشوند، یک نفر داستان را بیان میکند، یک راوی که مخاطبان یا او را میبیند یا صدایش رامی شوند کسی که لایههای معنایی غیر زبانی را به متن میافزاید. راوی همچنین این فرصت را دارد تا واکنش مخاطب در برابر داستان را مشاهده کند تا روش بیان خود را با مضمونهای روشن با بالابردن میل مخاطب اصلاح کند. تفاوتهای این روش با قالب نوشتاری که درآن نویسنده واکنشهای محتمل خوانندگان را در حال رمزگشایی متن میسنجد تا انتخاب نهایی کلمات به امید رسیدن به واکنش مطلوب را انجام دهد، قابل تمییز است.
قالب هر چه که باشد، ممکن است مضمون به مردم و اتفاقات جهان واقعی مربوط باشد که با نام روایتگر تجربههای شخصی شناخته میشود. زمانی که مضمون ساختگی باشد، روشهای دیگری اعمال میشوند. متن صدای روایتگر است، در حالی که راوی متعلق به جهانی ساختگی یا خیالی و نه واقعی است. راوی میتواند یکی از شخصیتهای داستان باشد. رولان بارت این بخش از شخصیتها را با عنوان «موجود کاغذی» تعریف میکند و داستان شامل روایتگرهای تجربه شخصی که توسط نویسنده خلق شدهاند، میشود. زمانی که افکار آنان نیز دخیل باشند با عنوان کانونیسازی درونی (internal focalization) شناخته میشود، هنگامی که ذهن هر شخصیت روی رویداد خاص متمرکز میشود، متن واکنشهای او را بازتاب میکند. در قالبهای نوشتاری، خواننده صدای راوی را هم از طریق مضمون و هم سبک نگارش میشنود. نویسنده میتواند صداها را برای حالات و مواقع مختلف رمز گذاری کند و صداها میتوانند هم آشکار و هم پنهان باشند و از نشانههایی که عقاید، ارزشها و نظرات آرمانی راوی را آشکار میسازند میتوان وضعیت نویسنده را نسبت به مردم، رویدادها و چیزها بازشناخت. تمیز دادن روایتگر اول شخص از سوم شخص مرسوم است.در این رابطه ژرارد ژنه به ترتیب از اصطلاحات« همودایجتیک » و « هترو دایجتیک » استفاده میکند. یک راوی« همودایجتیک » تجارب شخصی و ذهنی خود را به عنوان شخصیتی از داستان تشریح میکند. این گونه راوی نمیتواند چیزی بیش از آن چه در واکنشهای دیگر شخصیتها آشکار میشود را بداند. یک راوی« هترودایجتیک » تجربههای شخصیتهایی که در داستان ظاهر میشوند را تشریح میکند و اگر رویدادهای داستان از دید « سوم شخص » دیده شود از اصطلاح روایت مجازی استفاده میشود. در برخی داستانها نویسنده، آشکارا بر همه چیز واقف است و از هر دو زاویه دید استفاده میکند و نظر خود را درباره هر رویداد بیان میدارد.
اشتوتان تودوروف (1969) اصطلاح روایت شناسی (narratology) را برای تحلیلهای ساختار گرایانه روایتهایی که عنصر سازنده آنها در کارکردها و روابط آنان معین میشوند، ابداع کرد. برای این منظور داستان آن چیزی است که روایت شدهاست و موضوعها، موتیوها (بن مایه) و خطوط پیرنگ در سکانسها را با ترتیب زمانی معمول بیان میکند. از این رو پیرنگ، ساختار منطقی و علی یک داستان را نشان میدهد و چرایی وقوع را توضیح میدهد. اصطلاح« نثر» ، انتخابهای نگارشی را توضیح میدهد که چگونگی روایت متن و ظهور آن در مقابل مخاطب را تعیین میکند. ممکن است ترتیبهای نگارشی رویدادها را به ترتیب زمانی نشان ندهند و از پسنگاه استفاده کنند به عنوان مثال برای فاش کردن انگیزشها در یک لحظه ی دراماتیک.
زیبایی شناسی روایت:
هنر روایت به خودی خود یک امر بسیار مهم زیبایی شناسانه است. معمولاً تعداد زیادی از المانهای زیبایی شناسانه در داستانهای خوب پرداخت شده، وارد عمل میشوند. این المانها شامل ایدههای ضروری ساختار روایت با شروع و میانه و پایان یا شرح- توسعه- نقطه اوج - پایان، با رویدادهای مهم و محرک که در خطوط پیرنگ به صورت منسجم ساختار بندی شدهاند، قابل تشخیص اند. با تمرکز ویژه روی بیثباتی که شامل یاد آوری گذشته، توجه به اتفاقات حال و پیش بینی آینده یا پس آمد میشود، تمرکز قابل توجه به شخصیتها و شخصیت پردازی که «تقریباً مهم ترین مولفه رمان است.» ، برانگیختن تأویلهای گوناگون باایجاد صداهای مختلف درنمایش «صدای انسان یا چندین صدا از چندین انسان که با لهجهها، ریتمها و تپقهای بسیار سخن میرانند.» داشتن صدای راوی یا شبه راوی که به خودی خود برای مخاطبین هنگام خواندن، «نشانه گذاری» و «کشمکش» میکند، گفت و گو با فشار سخن وری، فرایند دیالکتیکی بیان که گاهی اوقات وقتی که روایت به پیرنگ مقید شده باشد زیر لایه سطحی پنهان است و در دیگر وقتها مشاجره کردن برای یا علیه وضعیتهای گوناگون، تکیه محکم بر شکل زیبایی شناسانه ی استاندارد امروزی، استفاده ویژه از استعاره، مجاز، مجاز مرسل کنایه درگیری درون متنی با ارتباطات، مراجعات، اشارات، تشابهات وتوازی زمانی و غیره آشکار تر است. در الباقی ادبیات و به طور معمول در تلاشهایی برای نوشتن رمان آموزنده توضیح ترقی هویت با تلاش برای نشان دادن شایستگی شخصیت و جامعه، مرسوم است.
روایت روان شناسانه:
در فلسفه ذهن، علوم اجتماعی و سایر رشتههای بالینی شامل پزشکی، روایت میتواند به روانشناسی بشر اشاره کند. پروسه روایت شخصی با حس شخص یا هویت فرهنگی سروکار دارد و در ایجاد و ساخت و ساز حافظهها به طبیعت بنیادی شخصی استدلال میکند.
تقسیم بندی روایت مثبت و منطقی دلالت بر توسعهی بیماری و اختلالهای روانی دارد واصطلاحاً گفته میشود که نقش مهمی را در بهبودی باز میکند. روایت درمانی یک مکتب روان درمانی است.روایت بیماری، یک راه برای کسی است که تحت تأثیر یک بیماری واقع شده تا تجربههای حسی وی را خلق کند. آنان معمولاً از یک یا چند الگوی از پیش نظم یافته پیروی میکنند، روایت تلافی گونه،روایت آشفتگی و یا روایت جستجو گونه.
شخص، بیماری را به عنوان یک حالت دایمی میبیند که بدتر خواهد شد و بدون خصلت رهایی است. بیماری آلزایمر نمونهای از این نوع است، بیمار بدتر و بدتر میشود و هیچ امیدی برای بازگشت وی به دنیای عادی وجود ندارد. نوع اصلی سوم، روایت جستجو گونه، تجربه وضعیت بیمار به عنوان یک فرصت برای دگرگون کردن خود به یک فرد بهتر از میان بدبختی و بازفراگرفتن آن چه که در زندگی مهم است.
نتیجه جسمانی بیماری نسبت به دگرگونی روحی و روانشناسی از اهمیت کم تری برخوردار است. نمونهای بارز آن منظره ی موفق در شفای سرطان سینه است.
روایت تاریخ شناسی:
در تاریخ شناسی، بر طبقه گفته ی لارنس استون، روایت شیوه ی بیانی سنتی، توسط تاریخ نویسان مورد استفاده بودهاست. در ۱۹۷۹، در یک دوره وقتی که تاریخ اجتماعی جدید به مدل تحلیلی علمی- اجتماعی نیاز داشت، استون روایت عقبگردی (move back) را کشف کرد. لارنس استون این موضوع رادر سال ۱۹۷۹ شروع کرد. او روایت رااین گونه تعریف کرد: به ترتیب وقوع سازمان یافتهاست، روی داستان منسجم متمرکز میشود، جنبه ی توصیفی آن نسبتاً بیش از جنبه ی تحلیلی است، برای مردم صرفاً به عنوان یک توصیف خیالی اهمیتی نداشت بلکه با ویژه و خاص بودن بیش ازاجتماعی و آماری بودن سروکار داشت. وی گفت که "بیشتر تاریخ نویسان در حال تلاش برای پی بردن به اینکه چه چیزی در ذهن مردم گذشته بود و چه چیزی زندگی گذشته، دوست داشتنی بود، هستند، سوالاتی که مارا به ضرورت استفاده از روایت آگاه میکند. تاریخ نویسان ملزم به نزدیک شدن به علوم اجتماعی هستند، به هر حال از محدودیت روایت و برتری آن برای حکایت، نسبت به تحلیل و تمثیلهای زیرکانه بیش از نظم (قاعده) آماری انتقاد شدهاست.