نقد انیمه shisha no teikoku
رستاخیز امپراتوری مردگان
روح، مرگ، زندگی و ... هزاران کلمات و عباراتی که همیشه در زندگی ما جریان داشته اند و شاید خیلی از ما انسان ها حتی ندانیم که چه هستند و معنا و مفهوم آنان چیست؟ اما چیزی که مشخص است آن است که ما چه بخواهیم و چه نخواهیم این کلمات در زندگی ما تاثیر فراوانی داشته اند. تاثیراتی که گاه دستمایه ساخت آثاری می شود که کاملا بر خلاف ماهیت این کلمات هستند.
این که چگونه انسان ها به سوی تعریف روح رفتند به خصوص در میان مادی گرایان را بتوان در سه مسئله عمده ذکر کرد:
حیات نخستین مسئله ای بود که باعث شد انسانها به سوی روح بروند. ابتدایی ترین فرق بین یک موجود زنده و غیر زنده مسئله نفس کشیدن است. و فاکتور تنفس در ابتدا به عنوان حیات یک موجود زنده تلقی می شود. به همین خاطر روح همواره بطور مستقیم یا بطور غیر مستقیم در کتابهای دینی با تنفس در ارتباط است. در تورات روح با کلمه نشاما (נפשׁ) توصیف شده است، این کلمه دقیقاً همان کلمه ای است که برای نفس نیز استفاده میشود. در انجیل نیز که اصل آن به زبان یونانی نوشته شده است برای روح از کلمه سوکی (ψυχή) استفاده شده است و این کلمه دقیقاً به معنی نفس و نفس کشیدن است. این کلمات هم در تورات و هم در انجیل بارها با معانی و مفاهیم دیگر همچون تنفس و حیات نیز استفاده شده اند. کلمه (Spirit) در زبان انگلیسی نیز خویشاوند با تنفس در زبان لاتین است. مصریان باستان نیز کلمه "کا" را برای توصیف ارواح استفاده میکردند که این کلمه نیز به معنی "تنفس" است، حتی در آیین هندو و همچنین در آیین بودایی نیز روح را (Ātman) میخوانند که برابر با تنفس است. روح حتی در قرآن نیز با نفس کشیدن درآمیخته شده است.
دومین مسئله که انسان ها را به سوی روح سوق می دهد عدم اطلاع انسان ها از ساختار بدن و مغز انسان ها بوده است. درحالی که امروزه می دانیم تمامی حس ها، حالت های روانی، و افکار باعث ایجاد سیگنالهای الکتریکی، مغناطیسی و متابولیکی در مغز می شوند. بنابراین تمامی ویژگیهایی که برای توضیح آنها به روح پناه می بردیم امروزه از دیدگاه علمی همان کارهایی است که مغز انجام می دهد، مغز کاملاً ماهیتی طبیعی دارد و تمامی کارهایی که مغز انجام می دهد از لحاظ طبیعی قابل بررسی هستند. لذا پیشرفت علم در زمینه نوروساینس که تلاش میکند احساسات، ادراکات، حالت های روانی، تفکر، حافظه، هوشیاری و غیره را به مغز نسبت بدهد دیگر جایی برای اعتقاد به وجود روح برای بیشتر دانشمندان باقی نگذاشته است.
سومین مسئله تمایل انسان به جاودانگی است. انسانها همیشه از مرگ و نابودی در هراس بوده اند و میل به جاودانگی باعث به وجود آمدن بعد غیر مادی در ذهن انسان ها شد و برای این که ثابت کنند که انسان ها بعد از مرگ نابود نمی شوند بعد غیرمادی یا روح را پدید آوردند.
در میان دنیای فلسفه و فیلسوفان بزرگ جهان همیشه روح و اثبات آن یک مسئله بسیار پیچیده بوده است که ذهن بسیاری از فیلسوفان را به خود مشغول کرده و نظریات بسیاری در رابطه با وجود روح در ذهن این افراد شکل گرفته است و بررسی های بسیاری در رابطه با روح توسط این افراد انجام شده تا ماهیت روح و چیستی آن را مورد بررسی و پژوهش قرار دهند و شاید بتوانند از راز بزرگ حیات که همان روح است پرده بردارند. از هومر شاعری که آثار حماسی ایلیاد و ادیسه را به او نسبت می دهند گرفته تا نظریه تالس (639-546 پیش از میلاد) ، نظریه فیثاغورس (570-500 پیش از میلاد) ، نظریه امپیدوکلوس (490-430 پیش از میلاد) ، نظریه هراکلیوس (535-475 پیش از میلاد) ، نظریه افلاطون (427-347 پیش از میلاد) ، سقراط (470-399 پیش از میلاد) ، نظریه ارسطو (384-322 پیش از میلاد) ، نظریه اپیکروس (341-270 پیش از میلاد) ، نظریه رنه دکارت (1596-1650 میلادی) ، نظر امانوئل کانت (1724-1804 میلادی) همه این افراد کسانی هستند که نظریات بسیار زیادی را در رابطه با روح و وجود آن ارائه کرده اند که بسیاری از این نظرات حتی امروزه نیز دارای اهمیت علمی می باشند. این ها همگی افرادی می باشند که نظریات خود را بر اساس مادی گرایی و دید مادی گرایی ارائه کرده اند و روح را از بعد علمی آن تعریف می کنند و اعتقادی به مسئله ماورا طبیعی بودن روح و یا بعد روحانی روح که در باور خداپرستان تعریف می گردد ندارند.
دنیای امروز روح را همان هوشیاری و فعل انفعالات رخ داده در مغز می داند و در واقع بیان می کند که هوشیاری و ادراک ما انسان ها همان روح هستند . در حال حاضر رایج ترین باور در میان فلاسفه ذهن و متخصصان رشته های علمی این باور است که ذهن انسان همچون نرم افزار و بدن (مغز) انسان همچون سخت افزار است و این دو بر روی هم هوشیاری انسان را نشان می دهند و این هوشیاری در واقع روح انسان را به وجود می آورد. پس در دیدگاه علمی و پزشکی امروزه وجود روح غیر قابل اثبات است.
اما اساس روح در باور خداپرستی چیزی کاملا متفاوت با نظریه های علمی اثبات روح می باشد و تقریبا در بیان بسیاری از ادیان های الهی یکی ولی با بیان های متفاوتی می باشد. ریشهٔ «ر-و-ح» در سه معنای عمده به کار رفته که این هر سه معنا در ارتباط نزدیکی با هم اند، این سه معنای عمده عبارت اند از :1- هوا 2- راحتی 3- نفس (روان)
اگر بخواهیم روح و اعتقاد به روح را در ادیان مختلف مورد بررسی قرار بدیم به نکات جالبی درباره اعتقاد این ادیان به معقوله روح می رسیم. در سنت هندوئی، اعتقاد راسخی نسبت به روح وجود دارد در این که انسان تنها از تن ساخته نشده،هیچ ابهامی در متون و تفاسیر دینی هندوئی وجود ندارد. بنابر دیدگاه هائی که در وداها تایید می شود، علاوه بر تن مادی، روحی نامیرا وجود دارد که از بدن مستقل است. در مذهب زرتشتی، روح، پرتو مقدسی از انوار الهی است و این گوهر تابناک و طاهر افلاکی در جسد خاکی و قفس وجود انسانی پنهان گشته که به مدت معیّنی تن را همراهی می کند. زرتشتیان بر این باورند همه ارواح از حقیقتی واحد صادر شده اند و جمیع افراد بشر از این نعمت الهی شریکند. در آیین کنفسیوس، در باره روح آمده که روح، فناناپذیر و باقی است. ارواح از هر طرف، جسم آدمی را احاطه کرده اند. در عهد قدیم، انسان، موجودی دانسته شده است که در آن، عنصر خاکی و روح الهی در هم آمیخته شده اند. روح سبب زندگی و حیات بخشی به بدن است.البته در کتاب مقدس یهودیان، شخصیت انسانی همچون یک کل مطرح می شود و روح از جسم جدایی کامل ندارد. به باور یهودیان، خداوند، روح را در انسان می آفریند و در زمان مرگ، آن را از انسان باز می گیرد و دوباره برای داوری به او باز می گرداند. دیدگاه عهد جدید به عقاید مطرح شده در عهد قدیم شباهت زیادی دارد. از این جهت، که همه به روح اعتقاد دارند و آن را جاودانه می دانند و بر این باورند که روح زمانی این تن را رها کرده و به دیار باقی و ابدی می رود. و البته تفاوتهایی هم وجود دارد. به باور مسیحیان، انسان، مخلوق خداست و اصل وجودش را به خداوند مدیون است. با این حال، او آمیزه ای از بدن و روح است. روح انسانی با خداوند شباهت دارد. در مسیحیت، روح، بی واسطه از خدا ناشی شده و عنصری ماورای طبیعی در وجود انسان است. به سبب وجود روح است که آدمی از ابدیت و ازلیت بهره برده است. نکته قابل توجه در آیین مسیحیت آن است که در این دین، عمل غیر مادی وجود انسان، خود، دوگانه است؛ یعنی روح و نفس از هم تفکیک می شوند.
پس تقریبا می توان گفت که بسیاری از ادیان به وجود روح اعتقاد دارند، یکی از مهمترین مباحث در مورد ماهیت انسان، بحث ابعاد انسانی است. این که انسان متشکل از دو بُعد کاملا متفاوت یعنی بعد مادی و بعد غیر مادی است مورد قبول اکثر ادیان می باشد اما در این مسأله که بعد غیر مادی انسان تنها یک جنبه دارد یا دارای چند جنبه است اختلاف وجود دارد. برخی بر این باورند که انسان، تنها دارای جسم و روح است اما بعض دیگر معتقدند که انسان، متشکل از جسم، روح و نفس (جان) است. به طور کلی کلیساهای غرب طرفدار دیدگاه اول و کلیساهای شرق، طرفدار دیدگاه دوم هستند و هر کدام از این دو گروه، دلایلی را از کتاب مقدس برای اثبات دیدگاه خود ارائه می کنند. در اسلام نیز انسان را در دو بعد مادی و غیر مادی بررسی می کنند و روح در بعد غیر مادی تعریف می گردد و یکی از مهمترین آیات قرآن درباره ماهیت روح آیه 85 سوره اسرا می باشد که به وضوح به وجود روح اشاره شده است.
وقتی از ماهیت روح صحبت می شود شاید ناخودآگاه این پرسش مطرح شود که اگر روح عنصر اصلی حیات آدمیان است پس با ترک روح از بدن انسان چه اتفاقی خواهد افتاد؟ و این پرسش ما را به مسئله مرگ راهنمایی می کند. اصل مرگ را همه انسان ها چه ماتریالیست ها و مادی گراها و چه مذهبیون، همه قبول دارند. منتها در حقیقت مرگ با هم اختلاف دارند که واقعاً مرگ چه کار می کند؟ آیا مرگ نقطه پایان زندگی انسان است یا نه شروع زندگی دیگری است؟ اگر بخواهیم مرگ و ماهیت آن را در دو دین مسحیت و اسلام بررسی کنیم می بینیم که نقاط مشترکی درباره ماهیت مرگ در بین این دو دین مشابه است.
در مسیحیت واژه ى «مرگ» یا «موت» در سه معنا به کار مى رود: یکى مرگ جسمانى و یا انفصال نفس از بدن; در این حال روح فانى نمى گردد، ولى چون رابطه اش با بدن قطع شده، وضع آن تغییر مى کند. دیگرى مرگ روحانى، که وضع روح انسان قبل از نجات و مردن در خطا و گناه است و سوم مرگ دوباره است که نفس ابدى از حضور خدا منع گردیده به محکومیت و مجازات ابدى محکوم و به جهنم برده مى شود. مسیحیت به بقاء روح و زندگی پس از مرگ معتقد است. از آنجا که روح آدمی فناناپذیر است، مرگ پایان نهائی و کامل حیات انسان نیست. زندگی پس از مرگ هم وجود دارد که عناصر اصلی آن عبارتند از روز داوری، رستاخیز مردگان و انتقال افراد به بهشت یا دوزخ بر طبق اعمال نیک یا بد آنها بر روی زمین. بنابراین توصیف مسیحیت از زندگی پس از مرگ اساسا با تبیین یهودیت یا اسلام یا حتی دین زرتشتی تفاوت ندارد. اما جزئیات این مسأله یکسان نیست. هنگامی که جسم آدمی با مرگ نابود می شود، روح باقی می ماند و زمانی که عالم به پایان نهایی خود می رسد، رستاخیز مردگان روی می دهد. در این رستاخیز، ارواح تمام انسانها با بدنهای آنها متحد شده، افراد انسانی دوباره با تمام ویژگی های خود زنده می شوند. اینکه دقیقا چه زمانی پایان دنیا و در پی آن رستاخیز مردگان فرا می رسد تنها برای خداوند معلوم است و به خواست و اراده او بستگی دارد؛ اما کتاب مقدس اشاره می کند که پایان نهائی(جهان) با ظهور دوباره عیسی به عنوان داور اعمال همه انسان ها و تعلیم جهانی انجیل به وسیله او بعد از گرویدن کامل یهودیان به آیین مسیحیت و وقوع رویدادهای خارق العاده و غیرعادی در طبیعت روی می دهد. آخر دنیا، نشان دهنده فرا رسیدن روز نهائی داوری خواهد بود. در روز داوری همه ارواح با اجساد خود متحد شده، در برابر خداوند برای ارزیابی اعمالی که در طول زندگی زمینی شان انجام داده اند، حاضر می شوند. کسانی که اعمالشان بر طبق تعالیم عیسی بوده به بهشت و کسانی که بی تقوا و گناهکار بوده اند به دوزخ فرستاده می شوند.
در اسلام مرگ به تعبیری انتقال از جهان مادی به جهان غیرمادی تعریف شده است و به معنی نابودی و نیستی نمی باشد بلکه به تعبیر قرآن مرگ به عنوان نشانه ای از قدرت خداوند و وسیله ای برای آزمایش انسان ها و پرورش آن ها و هدایت آنان به سوی خداوند است. و روح آدمی بعد از مرگ به برزخ هدایت می شود و منتظر برگشت دوباره به جهان در روز رستاخیر خواهد بود تا اعمالش مورد بررسی قرار گیرد.
انیمه shisha no teikoku دقیقا بر روی چنین مفهومی دست گذاشته است، مفهوم روح و مرگ !
در انیمه این گونه تعریف می گردد که انسان ها بعد از آزمایشات دکتر فرانکناشتاین بر روی مردگان به تکنولوژی دست پیدا می کنند که می توانند مردگان را دوباره زنده و روح را درون جسمشان بازگردانند. این انیمه در ژانر علمی تخیلی ساخته شده است و از روی رمان امپراتوری مردگان اقتباس شده است که یکی از رمان های مشهور ژاپنی می باشد. این انیمه به کارگردانی Ryoutarou Makihara و توسط استودیوی wit ساخته شده است که آثار مشهوری همچون Owari no Seraph و Shingeki no Kyojin را در کارنامه خود ثبت کرده است که مضامین این دو انیمه در جای خود قابل بحث و کنکاش می باشد.
مهمترین مسئله ای که انیمه بر روی آن تمرکز دارد معقوله روح می باشد در تعریف انیمه از روح می توان به این استنباط رسید که روح در واقع یک عمل متافیزیک می باشد که به وسیله تکنولوژی و قدرت الکتریسیته ( در داستان فرانکناشتاین نیز الکتریسیته منبع قدرت بوده است ) و تحریک اعصاب و مغز انسان دوباره می توان روح را در انسان به وجود آورد، در واقع شبهه روح . انگار که مغز انسان یک وسیله الکترونیکی است که با مرگ باطری آن قطع و انسان خاموش می شود و با وصل کردن دوباره باطری به مغز می توان آن را دوباره به کار انداخت. ولی بعد از این به کار گیری آن فرد زنده نمی شود بلکه انگار فقط دوباره به حرکت در می آید یعنی هیچ گونه قدرت تفکر و اراده ای ندارد مثل یک ربات که از دستورات پیروی می کند. در همچین جهانی شخصیت اصلی داستان با زنده کردن رفیق مرده خود و با ورود به جریانی که هدف آن پیدا کردن دست نوشته های دکتر فرانکناشتاین می باشد در صدد پیدا کردن تکنولوژی می باشد که بتوان با آن واقعا مردگان را زنده کرد !
تعریف انیمه از روح در واقع ترکیبی از تعریف روح در نزد مادی گرایان و غیر مادی گرایان است گویی که نویسنده با تلفیق این دو دیدگاه می خواهد تعریف جدیدی از روح را پدید آورد که آن روح مصنوعی می باشد.
انیمه حتی به نظریه وزن داشتن روح نیز می پردازد که در این نظریه وزن روح انسان را 21 گرم بیان می کند و به روح که یک ماهیت غیرمادی است ماهیت مادی می دهد. روحی که به مردگان داده می شود تا دوباره بتوان از آن ها به عنوان برده و وسیله ای برای انجام کارهای روزمره و یا استفاده از آنان در جنگ ها و توسعه استعمار طلبی ابر قدرت ها استفاده کرد. و باز هم نقش انگلیس در این جریان کاملا جالب می باشد کشوری که بیشترین تعداد مردگان را در دست دارد و با استفاده از این قدرت و داشتن ارتشی از مردگان سعی در کشورگشایی و استعمارطلبی در کشورهای مورد منفعت خود را دارد. و در همین جدال استعمار طلبی با رقیبی به نام روسیه سر جنگ دارد. ( کاملا می توان بحث دوقطبی بودن جهان را در این روند مشاهده کرد و نویسنده با زیرکی بحث جنگ شوری و انگلیس در کشور افغانستان را که بر سر جلوگیری از نفوذ روسیه و کمونیست در خاورمیانه و تسلط آنان بر مناطق آسیای مرکزی بود را در انیمه گنجانده است ) و حال شخصیت اصلی و همراهانش در این جریانات به دنبال پیدا کردن راهی برای تبدیل روح مصنوعی به روح واقعی می باشند.
زنده کردن مردگان یکی از مباحثی می باشد که همیشه در طول تاریخ و بین مذاهب گوناگون مورد بحث بوده حتی در درون داستان این انیمه. زنده کردنی که یکی از مباحث بسیار مهم مسیحیت، یهودیت و اسلام است و داستان ها و عقاید بسیار زیادی درباره آن ذکر شده است. مسئله ای که در مسیحیت به رستاخیز و در اسلام به رجعت معروف است، قدرتی که مردگان به وسیله آن دوباره زنده می شوند. شاید یکی از مشهور ترین وقایع در این باره معجزه حضرت عیسی (ع) باشد که مرده ای را زنده کرد و تمام ادیان الهی هم بر سر این جریان اتفاق نظر دارند. دقیقا شبیه به کاری که در اولین سکانس انیمه شاهد آن بودیم سکانسی که شخصیت اصلی انیمه دوست مرده خود را زنده می کند!
بحث زنده شدن مردگان یا بازگشت دوباره روح به بدن در بسیاری از مکاتب ذکر شده است، مثلا داستانهایی در بودیسم هستند که در چان یا سنت ذن از قدرت رستاخیز گفته میشود. یکی از این موارد افسانهای دربارهٔ بودی دارما یک استاد هندی است که مکتب اکایانا را از هند به چین به ارمغان آورد و بعدها تبدیل به چان بودیسم شد یا در مصر که در کتیبه های به زنده شدن خدایان مصری اشاره دارد یا در یونان باستان و داستان های افسانه ای خدایان یونانی مثل آشیل که بعد از کشته شدن از توده هیزم مخصوص آتش زدن جسد مرده که در مراسم تشیع جنازهاش توسط مادر الهی خود تتیس ربوده و به زندگی بازگردانده شد یا در دین یهودیت که 3 نمونه از زنده شدن مردگان ذکر شده است: 1- الیاس نبی دعا میکند و خداوند پسر جوانی را مجدد زنده میکند 2- الیسع پسر زنی به نام شونامیت را زنده میکند این بسیار شبیه بود به تولد کودکی که او قبلاً پیشگویی کرده بود 3- بدن یک مرده بر قبر الیاس نبی پرت میشود و وقتی که بدنش با استخوانهای الیاس نبی تماس مییابد مجدد زنده میشود. یا در دین مسیحیت که همانطور که در بالا گفتم بحث رستاخیز یکی از بحث برانگیز ترین مسائلی است که تا به اکنون وجود داشته است و آن بحث رستاخیر حضرت عیسی (ع) می باشد که بعد از به صلیب کشیدنش او در روز رستاخیز دوباره زنده می شود.
اما بحث رستاخیز که در انیمه هم به طور خاص به آن اشاره می شود و حتی در اسم رمان انیمه نیز قابل مشاهده است ( امپراتوری مردگان ) و یکی از عقاید بسیار مهم در اسلام نیز می باشد بحث رجعت مردگان است. رجعت در لغت به معنی بازگشت است و در اصطلاح به این معناست که عده ای از افراد (مومنین خالص و مشرکین محض) پس از مردن و قبل از بر پایی قیامت دوباره به این دنیا بر می گردند. دلایل قرآنی رجعت را می توان به دو دسته تقسیم کرد. نخست، آیاتی که بر وقوع رجعت (به معنای بازگشت مردگان به دنیا) در امت های پیشین دلالت می کنند. از این قبیل آیات می توان دریافت که بازگشت مردگان به دنیا، امری است ممکن و قابل قبول که با سنت های الهی مخالفت ندارد. دوم، آیاتی که بر وقوع رجعت (به معنای خاص آن) در آخرالزمان دلالت می کنند. مثالهایی که می توان درباره دسته اول که در قرآن ذکر شده است بیان کرد:
1- زنده شدن گروهی از بنی اسرائیل آیات (بقره/ 55- 56) که در این آیات به داستان گروهی از پیروان حضرت موسی (ع) اشاره شده که خواستار دیدار خدا بودند و چنین خواسته ناروائی سبب نزول عذاب بر آنان گردید و به مرگ ایشان انجامید، ولی خداوند آنان را حیات دوباره بخشید.
2- زنده شدن مقتول بنی اسرائیل آیات (بقره/ 72- 73) که داستان مردی است که به دست خویشان خود مخفیانه به قتل رسیده و قاتلان وی ناجوانمردانه فرد دیگری را متهم به قتل نمودند؛ آنگاه خدا به حضرت موسی وحی کرد که به همان خویشاوندان فرمان دهد گاو ماده ای را با مشخصاتی معین ذبح کنند و قسمتی از بدن این گاو را به بدن مقتول زنند تا او زنده شود و قاتل خود را معرفی کند. آنان چنین کردند، مقتول زنده شد و جنایتکار واقعی را شناساند.
3- مرگ چند هزار نفر و حیات دوباره آنان آیات (بقره/ 259) که درباره عزیر پیامبر که صد سال پس از مرگ دوباره زنده می شود.
4- زنده شدن مرگان به دست حضرت عیسی آیات (آل عمران/ 49) که از معجزات حضرت عیسی سخن می گوید که مردگان را احیاء می نمود.
درباره دسته دوم و آیاتی که در قرآن بیان می شود، بحث رجعت مردگان در آخرالزمان و ظهور حضرت مهدی (عج) است که ادیان و مکاتب فکری بسیاری نیز درباره آخرالزمان و ظهور منجی نکاتی را بیان کرده اند. مثلا در دین یهود اعتقاد به بازگشت ماشیح بیان شده است که به نجات یهودیان می آید ، در مسیحیت که در انتظار بازگشت حضرت مسیح می باشند ، در دین زرتشت که به آمدن سوشیانت ذکر شده است ، بوداعیان که در انتظرا بازگشت مها کشیپه هستند ، در بین سرخپوستان که به بازگشت اینکارّی بر می خوریم و دیگر ادیان. اما در قرآن مهمترین آیاتی که درباره رجعت در آن ها صحبت می شود :
1- آیه (نمل/ 82-87) در این آیه از پدیده ای گفتگو شده که در آن برخی از انسانها زنده می شوند نه همه آنها.
2- آیه (غافر/ 10) که به رجعت گروهی انسان ها اشاره می کند.
3- آیه ( انبیا / 95) که عدم بازگشت را در مورد کسانی میگوید که در این جهان به کیفر شدید خود رسیدند و هلاک شدند، و از آن روشن میشود گروهی که چنین کیفرهایی را ندیدند باید بازگردند، و مجازات شوند.
بحث با توجه به صحبت های بالا می توان گفت که بحث رجعت یکی از کلیدی ترین مباحث در ادیان الهی است که همین موضوع باعث شده است که آثاری با مضامین رجعت نیز در سینما ساخته شود که متاسفانه بسیاری از این آثار مضامینی مخالف با مضمون رجعت دارند. انیمه shisha no teikoku یکی از همین نمونه اثار است که بحث رجعت مردگان را کاملا در خلاف با واقعیت بیان کرده است و رجعت مردگان و برگشت روح به جسم را به صورت یکی امری علمی و همراه با تکنولوژی بیان کرده است که انسان ها به آن دست پیدا کرده اند، قدرتی که فقط در اختیار خداوند است و یکی از نشانه های قدرت مطلق او دست مایه انسان ها می شود و از انحصار خداوند در می آید و انسان ها را نیز به درجه خداوندی می رساند. انیمه با دست گذاشتن بر روی موضوعاتی همچون روح، زنده کردن مردگان و رجعت و تغییر دادن مفهوم این موضوعات سعی بر این دارد که به ذهن مخاطب القا کند که :
اولا روح یک پدیده متافیزیکی است و جایگاه آن همان مغز انسان هاست و مغز با ایجاد توهم باعث این می شود که ما فکر کنیم روح وجود دارد.
دوما زنده کردن مردگان کاملا امری علمی است و با پیشرفت تکنولوژی ما قادر خواهیم بود انسان های مرده را دوباره زنده کنیم .
سوما رجعت در واقع یک قدرت ماوراطبیعی که فقط در انحصار خداوند است نیست بلکه یک تکنولوژی و قدرتی است که در دستان انسان هاست و این انسان ها هستند که می توانند رجعت را به وجود آورده و از آن در راستای اهداف خود استفاده کنند ( تسلط بر جهان ).
در آخر می توان گفت که سینما نه تنها یک صنعت است بلکه یک فرهنگ و یا حتی یک مذهب نیز می باشد که با قدرت و نفوذ خود در درون ذهن انسان ها می تواند به راحتی آن ها را مطیع خود سازد. پس یادمان باشد که هر اثری در درون آن پوسته سرگرمی مانند خود مفاهیم خاص و عمیقی را بیان می کند که جز با تفکر و تدبر در آن ها نمی توان این مفاهیم را کشف و خنثی کرد.
ممنون از تحلیل خوبتون.بلافاصله بعد از دیدن انیمه دنبال تحلیلش گشتم. خیلی خوب بود. فقط یه توضیحی اگه میشه در مورد اینکه آخر انیمه داستان کاملا عوض شد بدید.آخر انیمه طوری بود که انگار تمام مردم به مردگان متحرک با هوش بالا تبدیل شدند.و یا مثل یه زندگی دوباره بوده که توش دکتر واتسون با شرلوک هلمز آشنا شده. و فرایدی به نظر میرسید سفر دریایی پیش رو داشته و شاید با رابینسون کروزو ملاقات کنه.پایانش خیلی پیچیده بود.