A.M Bahamir

امیرمحمد بهامیر؛ روزنامه‌نگار

A.M Bahamir

امیرمحمد بهامیر؛ روزنامه‌نگار

سلام خوش آمدید

نقد انیمه bunny drop

شنبه, ۱۱ آذر ۱۳۹۶، ۱۲:۵۱ ق.ظ

خرگوش باران

همگی ما روزی کودک بوده ایم و روزی خود نیز صاحب فرزند خواهیم شد و حتی در طول دوران زندگی خود نیز همیشه با کودکان برخورد خواهیم داشت. دنیای کودکان و بزرگسالان تفاوت های بسیاری دارند چه از نوع نگاه به یک موضوع چه از نوع عواطف و احساسات و چه های دیگر. کودکان در دنیای کودکی خود زندگی می کنند و برای برقراری ارتباط با آنان نباید آن ها را وارد دنیای بزرگسالان کرد بلکه باید خود به دنیای کودکی آنان وارد شویم. دنیایی که در ابتدا شاید کمی برای ما بزرگسالان غیر قابل درک باشد ولی با گذشت زمان خواهیم فهمید که دنیای کودکان خیلی خیلی زیباتر و جذاب تر از زندگی یکنواخت و بدون شادی ما بزرگسالان است. این کودکان نیستند که باید اعتماد ما را جلب کننده بلکه این ما هستیم که باید اعتماد آنان را جلب کنیم تا اجازه دهند وارد دنیای آنان شویم و زمانی که وارد دنیای آنان شویم باید بدانیم که حالا ما نیز جزو دنیای آنان هستیم و ترک دنیای آنان یعنی جدا شدن بخشی از دنیای که کودکان دوستش دارند.

Bunny Drop از نظر من شاید یکی از بهترین انیمه های باشد که تا به حال ساخته شده است و ما کسانی که علاقه مند به انیمه هستیم شانس این را داریم که این اثر را ببینیم. اثری به شدت زیبا و احساسی پیرامون برقراری ارتباط بین یک بزرگسال و کودک و نمایش کنش های بین این دو نفر و سختی ها و خوشی هایی که بین یک بزرگسال و یک کودک رخ می دهد. Bunny Drop درباره دنیاها حرف می زند، درباره دنیاهایی که شاید در ابتدا هیچ نقطه مشترکی نداشته باشند ولی زمانی که ترکیب شوند تبدیل به یک دنیای واحد می شوند. Bunny Drop می خواهد به ما بگوید که زندگی پر از تغییرات شگفت انگیزی است که شاید در نگاه اول به چشم نیایند ولی زمانی که به آن ها عادت کنیم دیگر نخواهیم توانست از آن ها جدا شویم. Bunny Drop به ما میخواهد بگوید که چگونه یک بزرگسال می تواند کودک شود و یک کودک چگونه می تواند بزرگسال شود. در انتها Bunny Drop می خواهد به ما بگوید زندگی یعنی خانواده.

Bunny Drop داستان فردی است که تنها و به دور از خانواده زندگی می کند و بعد از مرگ پدربزرگ خود به واقعیتی پی می برد که باعث تغییر بزرگی در زندگی او می شود. این واقعیت که پدر بزرگ او ازدواج کرده است و یک کودک 6 ساله دارد و بعد از فوت پدربزرگش و ناپدید شدن مادر این کودک 6 ساله هیچ یک از اعضای خانواده او حاضر به نگهداری از کودک نیستن و شخصیت اصلی داستان ما تصمیم می گیرد علارغم هیچ گونه تجربه نگهداری از کودکان از این کوک 6 ساله مراقبت کند و این جاست که داستان کودک و آن مرد آغاز می شود.

Bunny Drop داستانی برگرفته از مانگایی به همین نام است که توسط Yumi Unita نوشته شده است. Yumi Unita متولد 1972 در کشور ژاپن است و آثار متعددی را نیز در ژانر جوسی یا زنانه طراحی و به چاپ رسانده است. مانگای Bunny Drop در 9 فصل و توسط مجله Feel Young از اکتبر 2005 تا آپریل 2011 به چاپ رسیده است. این مانگا همچنین به زبان های انگلیسی و فرانسوی نیز ترجمه و در مجلات این کشور ها به چاپ رسیده است. این مانگا همچنین ستایش بسیاری از منتقدان را نیز از آن خود کرده است و در جشنواره Eisner Award سال 2011 توانست عنوان بهترین اثر را به خود اختصاص دهد. به واسطه محبوبیت این مانگا از روی آن یک مجموعه انیمیشنی و یک فیلم لایو اکشن نیز تهیه شده است. فیلم لایو اکش این مانگا در سال 2011 اکران گردید و توانست 6,569,857 دلار به فروش برسد، این فیلم توسط Sabu کارگردان ژاپنی ساخته شده است. در همین سال نیز مجموعه انیمیشنی این مانگا در 11 قسمت توسط شبکه Fuji TV (noitamina) پخش گردید که توانست نمره 8.53 از سایت myanimelist و نمره 8.4 از imdb را کسب نماید که نشان دهنده محبوبیت بسیار بالای این انیمه می باشد. استودیوی Production I.G وظیفه ساخت این انیمه و کارگردانی آن نیز بر عهده Kanta Kamei ژاپنی بوده است که آثاری همچون Dimension W و Saenai Heroine no Sodatekata را نیز کارگردانی کرده است. موسیقی این مجموعه بر عهده Suguru Matsutani و دوبلور هایی همچون Hiroshi Tsuchida ( در نقش Daikichi Kawachi ) و Ayu Matsuura ( در نقش Rin Kaga ) در این انیمیشن به ایفای نقش پرداخته اند.

سیر خط داستانی انیمه بسیار ساده طراحی شده است، مردی تنها که تا به حال به زندگی تک نفره عادت داشته است حال با آمدن یک دختر 6 ساله زندگی دو نفره را تجربه می کند و باید با مشکلاتی که برایش پیش می آید روبرو شود. دایکیچی تا قبل از برخورد با رین هیچ تجربه ای از زندگی با یک کودک و در مرحله بالاتر هیچ تجربه ای از زندگی یا داشتن خانواده نداشته است و تا سن 30 سالگی تنها زندگی کرده است و تقریبا زندگی بدون نظمی را می گزرانده. برخورد دایکیچی و رین برای اولین بار در خانه پدربزرگ است و بعد از این دیدار رین پا به فرار می گذارد که نشان می دهد رین به آدم های بزرگسال مخصوصا اعضای خانواده بی اعتماد است و نه تنها با هیچ کدام از اعضای خانواده ارتباط برقرار نمی کند حتی حرف نیز نمی زند زیرا اعضای خانواده هنوز حاضر به پذیرش رین به عنوان دختر پدربزرگ نیستن و عملا از او دوری می کنند و هیچ کدام نمی خواهند که رین وجود داشته باشد. دایکیچی برخلاف بقیه اعضا اولین ارتباط را با رین برقرار می کند و همین ارتباط کوچک در برخورد با رین باعث جلب اعتماد او می شود و این روند اعتماد با کوک کردن ساعت و سکانسی که خداحافظی با جسد پدربزرگ است تکمیل می شود جایی که هیچ کدام از اعضا از رین نمی خواهند که با پدر بزرگ خداحافظی کند و حتی زمانی که دایکیچی او را دعوت می کند که با پدربزرگ خداحافظی کند آنها با تعجب به این منظره می نگرند. در انتهای قسمت اول نیز که هیچ کدام حاضر نمی شوند از رین مراقبت کنند و حتی می خواهند او را به یتیم خانه بفرستند دایکیچی که با این نوع برخورد با رین که انگار رین یک موجود اضافه است عصبانی می شود و به نوعی حس مسئولیت پذیری در قبال رین به او دست می دهد، حسی که اعضای خانواده آن را ندارد و از رین می خواهد که به خانه او بیاید و شروع رابطه این دو نفر از این جا شکل می گیرد.

حضور رین در خانه دایکیچی باعث تغییر روش زندگی دایکیچی نیز می شود. دایکیچی که اصلا از دنیای کودکان و احساسات آن ها چیزی نمی داند و حتی شاید از این دنیا نیز خوشش نیاید همچون صحنه حضور در فروشگاه برای خرید یا حضور در مهد کودک که نشان می دهد دایکیچی کاملا با این فضاها بیگانه و نسبت به آن ها سردرگم است. ولی همین حضور در این فضای کودکانه کم کم باعث تغییر در رفتار دایکیچی می شود، عادت صبح زود بیدار شدن یا ترک سیگار توسط او یا تلاش بیشتر در سرکار بخشی از این تغییرات است و نهایت به این موضوع می رسد که دایکیچی درک درستی از شرایط زندگی قبلی رین پیدا می کند. شرایطی همچون زندگی با پدری و مادری این چنین و ترک کردن رین توسط آن ها و احساسی که رین دارد که مبادا دایکیچی نیز او را ترک کند و به اعتماد او خیانت کند.

  • ببخشید ، رین
  • من به احساساتت توجه نکردم
  • سن و سال پدربزرگ و شرایطِ مادرت که تقصیرِ تو نبود
  • اما الان با این حقیقت تلخ تنها موندی
  • داشتی فکر می کردی منم داشتم مثل اونا ترکت می کردم

رین نیز مثل دایکیچی درگیر احساسات و عواطفی است که بسیار بزرگتر از سن او می باشند، این احساس که من نیز خواهم مرد یا دایکیچی می میرد و من را تنها می گذارد افکاری هستند که رین را تحت فشار قرار می دهند و حتی باعث شب ادراری رین می شوند و دایکیچی که درک درستی از این احساسات ندارن کم کم متوجه می شود که باید برای درک احساسات و عواطف رین دست به فداکاری بزند و کم کردن از حجم کاری خود و گذراندن وقت بیشتر با رین و اطمینان دادن به او که من همیشه در کنارت خواهم بود و تو را ترک نمی کنم تلاشی است برای این که دایکیچی را به رین نزدیکتر کند. به مرور زمان ارتباط بین دایکیچی و رین شکل می گیرد و حتی ارتباطی که رین با بقیه اعضای خانواده همچون پدر، مادر و خواهر دایکیچی دارد که ارتباطی سرد است نیز رو به گرمی پیش می رود. به طور مثال حضور رین و دایکیچی در خانه پدری دایکیچی نشان می دهد که رین در ابتدا مایل به اعتماد و برقراری ارتباط با مادر دایکیچی نیست و همه جا در کنار دایکیچی حضور دارد حتی زمانی که او به دستشویی می رود ولی با ارتباطی که مادر دایکیچی با رین برقرار می کند از طریق بازی با نخ ها این روند تغییر می کند و رین احساس اطمینان بیشتری نسبت به خانواده دایکیچی پیدا می کند تا جایی که رین باز هم مایل است به پیش خانواده دایکیچی باز گردد.

  • رین (در گوش دایکیچی) : می تونیم بازم بیایم ؟
  • دایکیچی : " می پرسه " می تونیم بازم بیایم ؟
  • مادر دایکیچی : خاله هر وقت بیای اینجا ، منتظرته ، پس هر وقت خواستی بیا

حضور رین در خانه دیکیچی و پیشرفت رابطه آن ها و اعتماد بین آن ها به قدری خوب انجام می شود که عملا رین دایکیچی را به دید خانواده خود می نگرد و با این که سه ماه از حضور رین در کنار دایکیچی نمی گذرد دایکیچی توانسته است کمی با زندگی دو نفر و مشکلاتی که دارد کنار آمده و آن ها را حل کند حتی اگر به قیمت کنار گذاشتن شغلش و یا سرزنش های افراد کنارش باشد چرا که دایکیچی حالا خود را مسئول رین می داند ولی همچنان برای دایکیچی مادر رین یک مسئله جدی به شمار می رود که چرا مادر رین او را رها کرده است و اصلا مادر رین چه شخصی می باشد. دایکیچی برای تکمیل رابطه خود به دنبال مادر رین می گردد چرا که می داند که رین به یک مادر نیاز دارد و دایکیچی نمی تواند نقش مادر را برای رین ایفا کند. مادر رین در واقع خدمتکار پدربزرگ دایکیچی بوده و رین نیز بچه پدربزرگ رین نیست بلکه به واسطه کار مادر رین و شغل او پدربزرگ دایکیچی به نگهداری از رین به مادر رین کمک می کرده است. مادر رین او را نمی خواسته است و تقریبا می توان گفت که هنوز حتی آمادگی مادر شدن را نیز نداشته است و همین عدم آمادگی و دلبستگی به شغلش باعث شد که رین را به گونه ای بزرگ کند که رین فکر کند او فقط خدمتکار پدربزرگ است تا راحت تر رین را ترک کند. دایکیچی نیز برای مشخص کردن وضعیت خود در قبال رین و همچنین مشخص کردن رابطه مادر رین با رین تلاش می کند تا با مادر او صحبت کند. هر چند که این صحبت دایکیچی را متوجه می کند که مادر رین او را نمی خواهد و این دایکیچی است که باید از رین نگهداری کند و در آخر نیز نام خانوادگی خود را بر روی رین بگذارد و رین تبدیل به دختر خوانده دایکیچی بشود. ولی رین این تغییر نام خانوادگی را قبول نمی کند چرا که در نظر رین دایکیچی پدر او نیست بلکه فقط دایکیچی است و همین نکته است که رابطه دایکیچی و رین را کاملا شکل می دهد آن ها پدر یا دختر همدیگر نیستن بلکه دو شخصیت جدا هستند که یکدیگر را تکمیل می کنند و به قول دایکیچی " یه وقتایی خودم هم می مونم من دارم رین رو بزرگ می کنم یا اون منو ؟ ".

بخشی از داستان انیمه به روابط بین بزرگسالان نیز می پردازد. به این که خانواده و تشکیل خانواده یعنی چه؟ یا مفهوم ازدواج کردن چیست؟ یا اصلا پدر یا مادر بودن یعنی چی؟ این ها تمام سوالاتی هستند که دایکیچی به دنبال پیدا کردن مفهوم آن ها می باشد. دایکیچی هنوز با وجود آمدن رین در زندگیش نتوانسته است بسیاری از مفاهیم زندگی و خانواده را درک کند. هرچند که در طی مدتی که با رین زندگی کرده است کم کم در حال یادگیری این مفاهیم است و اتفاقا داستان انیمه نیز بر همین مبنا نوشته شده است بر خلاف تصور مخاطبان که فکر می کنند انیمه Bunny drop درباره رین است این گونه نیست انیمه درباره شخصیت دایکیچی و رشد و تعالی این شخصیت در طول داستان انیمه است. این که چگونه یک فرد مجرد تنها که تا پیش از این درکی از خانواده و مفاهیم آن نداشته است با ورود یک فرد دوم به زندگیش کم کم به سمت درک مفهوم خانواده پیش می رود و شخصیت او در طی داستان به پختگی می رسد. بل واقع رین شخصیتی است که می تواند شخصیت دایکیچی را رشد دهد یا به عبارتی او را بزرگ کند، جمله ای که در انیمه دایکیچی نیز به آن اشاره دارد که واقعا کدام یک از ما دیگری را بزرگ می کند. پاسخ به این سوال دایکیچی شاید کمی سخت باشد ولی می توان گفت که هم رین و هم دایکیچی با همدیگر بزرگ می شوند هرچند که تمرکز داستان بیشتر بر بزرگ شدن دایکیچی است تا رین.

در انتها دایکیچی به مفهومی که به دنبالش می گشت دست پیدا می کند و می فهمد که خانواده یعنی چه و این که پدر و مادر ها چگونه زندگی خود را وقف عزیزانشان می کنند و مفهوم زندگی چیست. دایکیچی حال می توان گفت که بزرگ شده است و به مفهوم درستی از دنیای بزرگسالی و دنیای کودکی رسیده است و همه این ها را مدیون شخصی است که زندگی او را تغییر داده است.

  • مطمئنم که بازم عصبی میشم و از کار خسته میشم
  • خسته از مسائل کوچیک و بی اهمیت
  • فکر کنم بقیه هم همینطورن
  • به هر حال، به نظر می رسه که از این به بعد خوشحالی من دیدن اون لبخنده
  • لبخندی که از دیدنش خسته نمی شم
  • امیر محمد بهامیر

انیمه

نقد

نقد انیمه

نقد انیمیشن

نظرات (۲)

چرا دیگه نقد انیمه ندارین؟؟منتظرماا
پاسخ:
ممنون از این که منتظرید، حتما به زودی نقد های جدید خواهم گذاشت
نقداتون عالین
پاسخ:
ممنون

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

یه روز‌نامه‌نگار که اومده چرخی تو دنیای رسانه بزنه!

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
پیوندها