زاویه دید
شَمای کلی زوایای دید رایج
زاویهی دید یک کتاب، نحوهی روایتی است که نویسنده برای تعریف داستان برای مخاطبش از آن استفاده میکند. در ادبیات چند نوع زاویهی دید وجود دارد:
زاویهی دید اول شخص: همان داستانی که از ضمیرهای من و ما استفاده میکند، گویی راوی مستقیماً در حال روایت آن برای مخاطب است و هدفش ایجاد حس همذاتپنداری و نزدیک کردن او به روند داستان میباشد. ما این راوی را به خوبی خواهیم شناخت، ولی چیزی که در این بین محدودکننده است این است که چیزهایی را که او نداند، ما نیز نخواهیم دانست. اگر آن سر دنیا اتفاق مهمی در حال رخ دادن است و هیچ راهی برای رساندن راوی به آنجا وجود ندارد، این اتفاق حین رخ دادن قابل مشاهده نیست. راوی باید بعداً از شخصیت دیگری ماجرای آن را بشنود. همچنین این زاویهی دید زمینهای مناسب برای ایجاد یک راوی غیرقابل اطمینان است؛ راویای که به خاطر ناآگاهی ("چرا مردم همیشه اینطوری با من رفتار میکنن؟") یا به خاطر عمداً دروغ گفتن نمیتوان به او اطمینان کرد. همچنین این زاویهی دید ممکن است این سوال را در ذهن مخاطب ایجاد کند که راوی چگونه میتواند حوادث را با این میزان جزئیات، تا حد به یاد آوردن دیالوگها به همان شکلی که بیان شدند، به خاطر بیاورد. این هم میتواند خود به یکی از نکات داستان تبدیل شود. در یک داستان اولشخص، راوی عموماً شخصیت اصلی است، ولی بعضی مواقع بنا بر دلایلی از راوی فرعی استفاده میشود. بعضی از دلایل انتخاب نشدن شخصیت اصلی به عنوان راوی به شرح زیر میباشد:
- این شخصیت، آخر داستان میمیرد.
- نویسنده میخواهد خواننده از آنچه که در ذهن این شخصیت میگذرد باخبر نشود و یا او رازی دارد که نویسنده میخواهد آن را از خواننده پنهان نگاه دارد.
- شخصیت درک درستی از حوادث داستان ندارد و نویسنده قصد دارد آن را از دیدگاهی واضح و مطلع بیان کند.
- این شخصیت به طور خاصی تحت تاثیر حوادث قرار نگرفته و در واقع این حوادث برای یک شاهد اهمیت به مراتب بیشتری دارند.
- ویژگیهای قهرمانانهی این شخصیت طوری هستند که به زحمت میتوان آنها را بدون این که خودخواه و خودپسند به نظر برسد، از دید خودش بیان کرد.
- همذاتپنداری مخاطبان با آن شخصیت سخت به نظر میرسد، حداقل در مقایسه با بقیه.
- در موارد معدودی نیز ماهیت این شخصیت دقیقاً مشخص نیست.
تعدادی از آثار مشهور که از راوی فرعی استفاده میکنند: مورد عجیب دکتر جکیل و آقای هاید، بیستهزار فرسنگ زیر دریا، کشتن مرغ مقلد، موبیدیک و ...
زاویهی دید دوم شخص: از ضمیر تو و شما استفاده میشود. داستان راجع به خواننده که مثل یک شخصیت درون داستان مورد خطاب قرار میگیرد (تو نگران از این که مبادا دیرت بشه، سریع بند کفشتو میبندی، پلهها رو دوتا یکی میکنی و از خونه میری بیرون)، تعریف میشود. این زاویهی دید که به ندرت خارج از دیالوگ، فنفیکشنهای سطح پایین و داستان تعاملی (مثل بازیهای ماجراجویی و نقشآفرینی مبتی بر متن) مورد استفاده قرار میگیرد، بعد از مدتی اعصابخرد کن میشود و خب ... اگر خواننده در آن لحظه کاری را که برایش تعیین شده انجام ندهد چه؟ اصطلاحاً حرف گذاشتن در دهان خواننده بدین شکل میتواند تعلیق خودآگاهانهی ناباوری او را از بین ببرد. البته زاویهی دید دوم شخص بستر مناسبی برای ایجاد یک شخصیت اصلی از پیش تعییننشده است که نیاز به شخصیتپردازی ندارد، ولی این هم همیشه جواب نمیدهد (خواننده نمیتواند کوچکترین رابطهای با او برقرار کند و در نتیجه خیلی درگیر داستان او نمیشود). داستان آئورا از کارلوس فوئنتس و چراغهای روشن، شهر بزرگ از جی مکاینرنی جزو معدود آثار قابلتوجهی هستند که با استفاده از این زاویهی دید نوشته شدهاند.
زاویهی دید سوم شخص: این زاویهی دید از ضمیر او و آنها استفاده میکند و ضمیرهای تو، شما، من و ما فقط در دیالوگ دیده میشوند. این زاویهی دید چند نوع مختلف دارد:
- ناظر عینی: در این مورد که به ندرت مورد استفاده قرار میگیرد، فقط حوادث قابلمشاهده بیان میشوند و هیچکدام از افکار و احساسات شخصیتها بررسی نمیشوند. استفاده از روایت ناظر عینی به داستان حالتی مستندگونه میبخشد.
- دانای کل محدود: رایجترین انتخاب زاویهی دید در ادبیات مدرن میباشد. یکی از اهداف این زاویهی دید هم مثل زاویهی دید اول شخص ایجاد حس همذاتپنداری و قرار دادن مخاطب در ذهن شخصیت اصلی میباشد، با این تفاوت که این زاویهی دید اجازهی توصیف کنشها و واکنشهایی را که شخصیت اصلی از آنها خبر ندارد نیز به نویسنده میدهد (به رمانهای معروفی چون هری پاتر و 1984 رجوع کنید). اگر بتوان ضمیرها را به اول شخص تغییر داد، بدون این که مفهوم کلی جملات از بین بروند، با این زاویهی دید طرف هستیم.
- دانای کل نامحدود: داستان اعمال و افکار چندین شخصیت را روایت میکند. زاویههای دید مختلف از طریق بخش (برج تاریک استفن کینگ)، فصل (نغمهی یخ و آتش) و حتی ورود به پاراگراف جدید (تپهی شنی (Dune) اثر فرانک هربرت) از هم جدا میشوند. دانای کل نامحدود با فراهم کردن شرایط برای به نمایش گذاشتن چندین حادثه و یا دیده شدن یک حادثه توسط چند شخصیت مختلف، وسعت و عمق بیشتری از اطلاعات را به خواننده منتقل میکند. اگر از این روش درست استفاده شود، شاید حتی باعث شود خواننده شک کند کلاً شاهد چه چیزی بوده است. با این وجود، ممکن است این زاویهی دید تشخیص شخصیت اصلی را با مشکل مواجه کند (اگر شخصیت اصلیای در کار باشد) و این اتفاق به مذاق بعضی از خوانندهها خوش نمیآید. همچنین اگر سوییچ از یک شخصیت به شخصیتی دیگر درست انجام نشود، میتواند تعلیق خودآگاهانهی ناباوری را از بین ببرد.
- دانای کل مطلق: داستان از یک دید خارجی و بیرونی تعریف میشود و افکار و احساسات شخصیتها ممکن است با هم تداخل پیدا کنند. دانای کل مطلق که اغلب با دانای کل نامحدود اشتباه گرفته میشود، برای سوییچ بین زاویههای دید مختلف به هیچگونه عامل جداسازی نیاز ندارد و در یک صحنه از داستان روی یک شخصیت خاص تمرکز نمیکند. دانای کل مطلق رایجترین زاویهی دید در ادبیات پیش از قرن بیستم بود. در عصر مدرن نیز در آثاری که حال و هوای حماسی دارند (مثل ارباب حلقهها) مورد استفاده قرار میگیرد.