A.M Bahamir

امیرمحمد بهامیر؛ روزنامه‌نگار

A.M Bahamir

امیرمحمد بهامیر؛ روزنامه‌نگار

سلام خوش آمدید

پیچش داستانی

پنجشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۵، ۰۸:۴۰ ب.ظ

پیچش داستانی به تغییر در روند یا نتیجه مورد انتظار جریان یک رمان، فیلم، سریال تلویزیونی، کمیک، بازی کامپیوتری یا هرگونه دیگری از روایت می‌گویند. پیچش داستانی روش مناسبی برای سرگرم نگه داشتن مخاطبین و جذابیت بیشتر داستان می‌باشد. گاهی اوقات پیچش‌ها قابل پیشبینی هستند.

هنگامی که پیچش داستانی انتهای یک داستان رخ دهد، مخصوصا اگر دیدگاه مخاطبان را پیرامون حوادث قبلی داستان عوض کند، تحت عنوان پایان غافلگیر کننده شناخته می‌شود.

از آنجا که بعضی داستان‌ها بر روی پیچش‌های داستانی بنا می‌شوند، اغلب گمان می‌رود فاش کردن آن‌ها در یک فیلم یا داستان از جذابیت آن می‌کاهد، گر چه یک تحقیق خلاف آن را نشان می‌دهد.

همچنین روشی برای گمراه کردن مخاطبین و انتظارات آن‌ها استفاده از قهرمان دروغین است. به طوری که کاراکتری از ابتدا که به صورت شخصیت اصلی به نظر می‌رسد، متعاقباً حذف می‌شود که معمولاً به صورت کشته شدن نشان داده می‌شود.

پیچش داستانی بر این فرض بنا شده که چیزی در جریان است که ما خواننده‌ها/بینندگان/بازیبازها از آن خبر نداریم. اگر از آن آگاه بودیم، هنگام فاش شدن برایمان به زحمت غیرمنتظره جلوه می‌کرد. در حالی که اگر چنین اطلاعاتی برایمان فاش شود، واکنش طبیعی ما باید سورپریز شدن و شوکه شدن باشد. این شامل جنبه‌های مخفی گذشته‌ یا ویژگی‌های شخصیتی افراد نیز می‌باشد.

بعضی مواقع حتی اگر تمام اطلاعات در دسترسمان باشد، ماهیت غالفگیرکننده بودن پیچش می‌تواند از طریق یک عمل ناگهانی و غیرقابل‌پیش‌بینی توسط باقی نقش‌ها در پیرنگ، محیط یا مکانی که در آن به وقوع می‌پیوندد، تامین شود. ما می‌توانیم عملی را که از قبل وقوعش را پیش‌بینی می‌کردیم ببینیم، ولی نه تمام نتایج منشعب‌شده از آن را، بنابراین عنصر غافلگیرکننده بودن هنوز هم موجود است. هم‌چنین با وجود این که ما احساسات شخصیت‌ها را از قبل دیده‌ایم، شاید همیشه از عمق افکارشان آگاه نباشیم، بنابراین یک عمل خاص ممکن است باز هم برایمان غالفگیرکننده به نظر برسد.

پیچش داستانی خوب پیچشی است که مخاطب نتواند از قبل آن را پیش‌بینی کند. وقتی مخاطب موفق شود دست نویسنده را بخواند و به ماهیت پیچش پی ببرد و یا پیچش از قبل برایش فاش شده باشد، پس از رسیدن به آن اغلب دلسرد و مایوس می‌شود. برای همین است که اکیداً توصیه می‌شود داستانی ننویسید که کل ارزش آن به پیچش داستان ها و در نتیجه غافلگیر کردن مخاطب بستگی داشته باشد، چون این پیچش‌ها کم و بیش فاش می‌شوند و در آخر این کیفیت نگارش و داستان‌پردازی است که یک اثر را ماندگار می‌کند و نه صرفاً غافلگیر کردن مخاطب.

این نکته را در نظر داشته باشید که پیچش پیرنگ به پیچشی در پیرنگ کلی اشاره می‌کند و معمولاً نتیجه‌ای ماندگار دارد. یک صحنه‌ی مستقل، مثلاً یک صحنه‌ی مبارزه، می‌تواند سرنوشت بسیاری از مبارزان را تغییر دهد، ولی هیچ‌کدام از این تغییرها پیچش پیرنگ محسوب نمی‌شوند.

نقطه‌ی مقابل این عنصر داستانی کنایه‌ی دراماتیک است؛ یعنی موقعیتی که در آن مخاطبان از چیزی خبر دارند که یک یا چند شخصیت از آن بی‌خبرند.

 

نمونه هایی از پیچش داستانی در آثار سینما :

1-The Others

داستان: زنی با نام گریس با دو فرزندش در یک خانه مجلل در جرسی باز نشسته می شود، در پایان جنگ جهانی دوم، جایی که او منظر شوهرش است تا از جنگ برگردد. بچه ها مبتلا به بیماری می شوند که نمی توانند به طور مستقیم و بدون آسیب لمس شوند. آنها به طرز طاقت فرسایی و تقریبا با قوانین مذهبی عجیب تنها زندگی می کنند، تا زمانی که لازم باشد گروهی از خدمتکاران را برای آنها استخدام کنند. زمان رسیدن آنها به طور تصادفی برای شکستن قوانین با نتایج ناخواسته آغاز خواهد شد.

پیچش داستان: آنها همگی روح هستند و مدت هاست که مرده اند

2- Shutter Island

داستان: تدی، با بازی «لئوناردو دی کاپریو»، یک مارشال آمریکایی است که به همراه همکار خود به جزیره شاتر فرستاده می شوند تا  درباره مفقود شدن یکی از خطرناک‌ترین مجرمان روانی تحقیق کنند. این بیمار زنی به نام ریچل است که به جرم خفه کردن ۳ فرزند خود در آب محکوم شده ‌است. اما واقعیت این است که تدی بیشتر برای یافتن قاتل همسرش پا به این بیمارستان گذاشته است. مردی به نام «لائدیس» به عمد آتش سوزی ایجاد می کند و همسر او را به قتل می رساند. اما جست‌وجوی تدی در این بیمارستان بی نتجیه می ماند.

پیچش داستان: تدی در واقع همان لائدیس است. تدی، همسر خود را پس از اینکه فرزندانشان را در آب غرق کرده بود، به قتل می رساند و در بیمارستان روانی بستری می شود. پزشک معالج تدی به امید بهبود وضعیت ذهنی به او اجازه می دهد تا به برای خودش نقش مارشال را بازی کند. در انتهای فیلم، تدی/ لائدیس متوجه وضعیت دوگانه خود می شود. او نمی تواند درد قاتلِ همسر خود بودن را تحمل کند و وانمود می کند به وضعیت ذهنی قبلی خود بازگشته است و می گوید: «کدامیک بدتر است؟ زندگی همچون یک انسان نابکار یا مرگ همچون یک مرد خوب؟» و به او پیشنهاد می شود تا بخشی از مغز خود را بردارد.

3- Psycho

داستان: فیلم روانی یکی از فیلم های دلهره آور آلفرد هیچکاک است که «آلفرد پرکینز» در آن نقش آفرینی می کند. پرکینز در این فیلم نقش «نورمن بیتس» که مالک یک مسافرخانه است را بازی می کند. «مارین کرین» منشی یک اداره است که 40 هزار دلار از پول های رئیسش را می دزدد و در این مسافرخانه مخفی می شود. نورمن به همراه مادرش در این مسافرخانه زندگی می کند. او برای مارین شام می آورد و در مورد بیماری روحی مادرش با مارین صحبت می کند و وقتی مارین به او می گوید او را در یک بیمارستان روانی بستری کند، بسیار عصبانی می شود. پس از آن نشان داده می شود این زن زیر دوش حمام توسط فرد ناشناسی با ضربه های چاقو به قتل می رسد.

پیچش داستان: نورمن بیتس به عنوان مادرش، مارین کرین را به قتل می رساند. نورمن سالها پیش مادر خود را به قتل رسانده است و طوری وانمود و زندگی می کند که گویا مادرش زنده است. در واقع او دچار دوگانگی شخصیت شده است و نقش خود و مادرش را همزمان بازی و زندگی می کند. فردی که مارین را به قتل می رساند نیز شخصیت مادر در وجود نورمن است.

منبع : انیم آپ

  • امیر محمد بهامیر

نقد

نقدنویسی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

یه روز‌نامه‌نگار که اومده چرخی تو دنیای رسانه بزنه!

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
پیوندها