نقد انیمه Koutetsujou no Kabaneri
زامبی ها ، واژه ای که در سینمای امروز جهان جزو یکی از عناصر پر مخاطب ژانر های ترسناک شده اند اما به واقع زامبی ها چه موجوداتی هستند ؟
بیاید از دو جنبه به واژه زانبی بپردازیم یکی از دیدگاه تاریخی و دیگری حضور زامبی ها در سینما و در آخر سراغ بحث درباره انیمه دژ آهنین خواهیم رفت .
برخی پژوهش ها حاکی از این است که واژه زامبی ریشه در زبان های آفریقای غربی دارد. این واژه در زبان میتسوگو در گابون «جنازه» معنی می شود، و در کنگو به معنای «روح شخص مرده است». این قسمت از آفریقا همان جایی است که استعمارگران اروپایی تعداد زیادی از مردمانش را به عنوان برده و برای کار در مزارع نیشکر به کارائیب فرستادند. آفریقایی هایی که از قاره آمریکا به این منطقه فرستاده شده بودند، عقاید مذهبی خود را نیز با خود به آنجا بردند و از آنجایی که طبق قوانین فرانسه در آن دوران، برده ها مجبور بودند که دین مسیحیت را بپذیرند، آنها برای حفظ مذهب خود، عقایدشان را با مذهب کاتولیک درآمیختند .
زندگی برده ها در مزارع نیشکر و کار برای اربابان اروپایی در آن دوران مفهوم تازه ای به واژه زامبی داد. این واژه در مارتینیک و هائیتی، «روح و شبح» معنا می شود اما این مفهوم به تدریج و با گذر زمان بار معنایی متفاوتی گرفت. زامبی در مفهوم جدید آن به شخصی گفته می شد که توسط یک جادوگر، به حالتی شبیه به مرگ وارد شده و پس از آن به خواست همان جادوگر به شکل یک برده به زندگانی بازمی گردد در حالی که روحش در اسارت جادوگر می ماند.
از این تعریف می توان به این نتیجه رسید که یک زامبی در حقیقت نتیجه منطقی برده شدن یک اجتماع است؛ افرادی بدون اراده، بدون نام و محکوم به یک زندگی دشوار که راه فراری از آن ندارند.
نفوذ این عقیده در میان مردمان ساکن کشورهای اروپایی دلیل خوب و موجهی دارد. وضعیت اسفبار زندگی در کلنی های فرانسوی هائیتی در سال 1791 برده های ساکن در این کشور را که در آن زمان سنت دومینیک نامیده می شدند، به سمت یک شورش بزرگ هدایت کرد.
این شورشیان پس از یک رشته نبردهای طولانی و در سال 1804 موفق شدند تا اولین جمهوری مستقل سیاه پوست را در این منطقه تشکیل دهند اما این مسئله چیزی نبود که امپراتوری های بزرگ اروپا به سادگی بتوانند با آن کنار بیایند. به همین خاطر پس از آن برای نشان دادن تصویری خشن و خرافاتی از این کشور، اعتقاداتی همانند زامبی را به عنوان نمادی از فرهنگ ترسناک مردمان این کشور در میان مردمان خود تبلیغ کردند.
این مسئله تا زمان اشغال هائیتی به دست ارتش آمریکا در سال 1915 ادامه داشت. با اشغال هائیتی توسط آمریکایی ها این شایعات و داستان ها با هم ترکیب شدند تا مفهوم تازه زامبی از دل آن بیرون بیاید. نیروهای آمریکایی در طول اشغال هائیتی دست به تخریب سیستماتیک مذهب بومی وودو زدند که همانند تجربیات گذشته، تنها باعث قدرت گرفتن بیشتر این اعتقادات شد و نکته جالب در این میان، رخنه قسمتی از این اعتقادات به فرهنگ عمومی آمریکا بود.
حال بیاید نگاهی به تاریخچه حضور زامبی ها در سینما بپردازیم :
مفاهیم فیلم های زامبی جدید تماما به فیلم 1968 "رومرو" با عنوان «شبِ مردگان زنده» تعلق دارد. در این فیلمها "رومرو" زامبی را با یک خون آشام پیوند زد. چیزی که باعث شد تا او قدرت و توانی مانند یک هیولا به دست آورد و این موجب خلق یک تصویر فاجعه آمیز از هیولاهایی می شود که اکنون به عنوان "زامبی های رومرویی" شناخته می شوند.دوباره سازی "رومرو" از زامبی ها در جملات موضوعی اش جالب توجه است. او نه فقط از زامبی ها به خاطر خودشان بلکه به عنوان وسیله ای برای نقد معضلات اجتماعی دنیای واقعی مثل بی کفایتی حکومت، مهندسی زیست، اثیری، طمع و استثمار استفاده می کند، در حالیکه بعد از این تاثیراتی بسی مخرب تر را باعث می شود.
شب مرده های زنده» اولین فیلم از شش فیلم «مجموعه مردگان زنده» بود. نابودی جامعه در نتیجه هجوم زامبی ها ذاتا با مفهوم زامبی های جدید گره خورده است که در بی شمار برنامه شبانگاهی مربوط به زامبی ها تصویر شده است. "کیم پافرنروس" استاد دانشگاه نوشته که "بیش از هر هیولای دیگری زامبی ها صریحا فاجعه آمیز ترند. آنها تا آنجایی که ما می دانیم نماد پایان دنیا هستند."
شب مرده های زنده» هیچ سندی برای وجود موجوداتی مانند زامبی نبود. در این فیلم به زامبی ها همانند هیولا ها در یک گزارش خبری تلویزیونی اشاره می شود. با این حال اما دنیای زامبی ها دوباره توسط "رومرو" در فیلم سال 1978 او «طلوع مردگان» مورد استفاده قرار گرفت و در یک دیالوگ نیز این مساله صریحا مورد اشاره قرار گرفت و این موجودات را با یک پیشینه تاریخی هاییتی-آفریقایی نامعلوم رسما به عنوان یک الگو و موجود آرمانی معرفی کرد.
طلوع مردگان» با این عنوان تنها چند ماه قبل از «زامبی2» "لوسیو فولسی" منتشر شد. حماسه خون آلود فولسی علی رغم باور عمومی که آن فیلم به خاطر موفقیت حاصل از «طلوع مردگان» ساخته شد همزمان با فیلمنامه «طلوع مردگان» "رومرو" فیلمبرداری شد. تنها دلیل این باور نیز تغییر نام «طلوع مردگان» به «زامبی2» بود(کلمه طلوع معمولا با زامبی در دیگر کشور ها به کار می رود.)
اوایل دهه 80 معرفی زامبی ها در فیلمهای چینی و آسیایی که اغلب با هنر مادی و ادغام فیلمهای ترسناکی که زامبی ها را به عنوان موجوداتی متحرک با قدرت جادو و با هدف نبرد مشخص می کردند جالب توجه بود. اگرچه این ایده هرگز کشش لازم را برای تبدیل شدن به یک ژانر فرعی ترسناک نداشت، امروزه اما زامبی ها هنوز به عنوان موجودات شرورهنر مادی در برخی فیلمها استفاده می شوند.
جهنم مرده های زنده»(1981) اولین فیلمی که به وجود آمدن و تکثیر زامبی ها را به یک نوع گاز موتوژنیک نسبت می داد، بعدها با گاز تریکسین در فیلم 1985 "دن اوبانون"؛ «بازگشت مرده های زنده» مورد تقلید قرار گرفت. «بازگشت مرده های زنده» مایه های کمدی بیشتری از فیلمهای "رومرو" داشت و اولین فیلمی بود که زامبی ها را به عنوان موجوداتی که به مغز انسان به جای جسم او میل پیدا می کردند، شخصیت بخشید(این موضوع سبب ایجاد واژه ی مغز به عنوان بخشی از ادبیات زامبی ها نیز شد) و همچنین منبعی برای کلیشه های آشنای امروزیِ دریدن مغز توسط زامبی ها که همه جا می بینیم بود.
اواسط دهه 80 تعداد اندکی فیلم زامبی تولید شد. مجموعه «مرگ اویل»(که در نوع خود بسیار تاثیرگذار و قابل توجه بود) اما از لحاظ فنی فیلم زامبی نبودند، ولی به هر حال فیلمهایی دارای مضمون اهریمنی بودند. «جان بخشی دوباره»(1985) که با بی دقتی تمام بر اساس داستان "لوورکرافت" ساخته شده بود خارج از این ژانر فرعی قرار گرفت و متفق القول صدای همه منتقدان را در آورد و البته به موفقیتی نسبی نیز دست یافت، با این حال تقریبا «روز مردگان»(1985) را از لحاظ بازگشت سرمایه پشت سر گذاشت. توصیف دقیق "لوورکرافت" در باره فیلم قابل توجه است: "زامبی ها در این فیلم با زامبی های دیگر فیلم های دوران های دیگری سازگار است. و احتمالا تماشاگر از اینکه آنها تقریبا از داستان های زمان 1921 تا به حال هیچ تغییری نکرده اند منزجر خواهد شد." فیلم 1988 "وس کریون"؛ «مار و رنگین کمان» که بر اساس کتاب داستانهای واقعی "وید دیویس" بود تلاش کرد تا دوباره ژانر فرعی زامبی ها را با ریشه های وودو- هائیتی که از آن الهام می گرفت مرتبط سازد.
فیلم هر دو احتمال ماوراءالطبیعه و علمی بودن برای زامبی ها و دیگر جنبه های وودو را مطرح می کند اگرچه توضیحات علمی آنها مانند کاربرد سم تترودوتوکسین با اعتراض مجامع علمی مواجه شد
فیلم بازگشت خوبی بود و موفقیت مالی نسبی هم بدست آورد و از این نظر که شاید تنها فیلم زامبی با عقاید وودوی جدی زمان های اخیر بود نیز قابل توجه است(آخر هفته در برنیز 2 در واقع به این اندازه جدی نبود). همچنین در سال 1988 زامبی های "رومرو" که در فیلم «پیکر مومی» خلق شدند به نوعی فیلم را به دنیای «فیلم شب مرده های زنده» بردند.
پس از اواسط دهه 80 این ژانر فرعی بیشتر به شبکه زیزمینی محدود شد. محصولات جدید شامل فیلم خون آلود "پیتر جکسون" «مغز مرده»(1992) که همزمان با عنوان «زنده مرده» در آمریکا پخش شد. فیلم کمیک "باب بالابان"؛ « گذشته دوست پسر من»(1993) که در آن یک پسر دبیرستانی می خواهد که عشقش به یک دختر و همچنین به جسم و گوشت انسان را ابراز کند. و فیلم "مایکلسواوی"Dellamorte Dellamore (1994) که همزمان با عنوان «مرد گورستان» در آمریکا پخش شد. چندین سال بعد زامبی ها رنسانسی را در سینمای کم خرج آسیا با هجوم ناگهانی فیلمهای گوناگونی مثل «زامبی زیستی»(1998)، «صفر وحشی»(1999)، «به دردنخور»(1999)، «مقابله»(2000) و«(2001) «Stacy به وجود آوردند.
در فیلم 1993 دیزنی با عنوان «تردستی» یک زامبی خوب به نام "بیلی باتچرسون" با بازی "دوگ جونز" معرفی شد که در عین حال به عنوان نوعی زامبی جدید با هوش، نجیب، مهربان و قهرمان نشان داده شده بود.
آغاز هزاره جدیدهمزمان با موفقیت در گیشه در طول یک دهه بود که ژانر فرعی زامبی ها یک حیات مجدد را تجربه می کرد: فیلمهایی همچون «رزیدنت اویل»(2002،2004،2007)،دوباره سازی «طلوع مردگان»(2004)، فیلمهای انگلیسی «28 روز بعد» و «28 هفته بعد»(2002 ،2007) و تقلید «شان مردگان»(2004). این علاقه جدید به "رومرو" این اجازه را داد تا چهارمین اثرش را از سری فیلمهای زامبی بسازد؛ «سرزمین مردگان» که در تابستان 2005پخش شد. "رومرو" اخیرا با ساخت فیلم «خاطرات یک مرده»(2008) به دوران آغازین این فیلمها برگشته است. این نکته نیز قابل توجه است که نمایش زامبی ها که به طور روزافزونی طرفدارانی پیدا می کند از نظر زیستی میتواند روی مردم تاثیر گذاشته و آنها را آلوده کند که این احتمالا بیشتر به خاطر سری فیلمهای «28 روز بعد» و «رزیدنت اویل» است. اخیرا فیلم(2008)«Colin» محصول انگلستان گامهایی را در استفاده از مهارت دوربین روی دست برای نمایش از نقطه دید زامبی که به شخصیت اصلی فیلم حمله می کند برداشته است. در عین حال برخی از خاطرات زندگی پیش از خروج از گور آنها را تداعی می کند.
این فیلم در جشنواره کن 2009 نمایش داده شد و توسط کمپانی کالیدوسکوپ در بریتانیا در تاریخ 31 اکتبر 2009 پخش شد. فیلم «لغزش»(2006) زامبی ها را در قالب موجوداتی که به انگلهای بیگانه آلوده می شوند تصویر می کند و «سیاره وحشت» محصول 2007 که ظهور زامبی ها را به علت سلاحهای زیستی نسبت می دهد. فیلمهای کمدی «زامبی های پوست کن» و «سکه جعلی» نیز این رویکرد را داشتند.
مجله US Todayبیان می کند که "دار و دسته زامبی ها همه جا هستند به ویژه روی صحنه و در صفحه نمایش،هیچ چیز نمی تواند حمله آنها را متوقف کند"
در عین حال این نکته قابل توجه است که هجوم زامبی ها علاوه بر سینما در رسانه دیگری چون تلویزیون و همچنین هنرهایی چون موسیقی، ادبیات و همچنین صنعت بازی جای خود را باز کرده است.
حضور زامبی ها در دنیای انیمیشن چیز جدیدی نیست و آثار بسیار زیادی با مضمون زامبی ها برای کودکان ساخته شده است از پارانومن 2012 تا ددی ، من یک زامبی هستم 2011 که زامبی ها در این آثار به نمایش گذاشته شده اند. تولید انیمیشن های زامبی محور نه تنها به دست غربی ها و سینمای انیمیشنی هالیوود می باشد بلکه همتایان شرقی آنان نیز علاقه خاصی به ساخت این گونه آثار دارند که می توان به چند نمونه آن ها اشاره کرد : Highschool of the Dead ، Fate ، Koutetsujou no Kabaneri ، Sankarea ، Gungrave ، Resident Evil و آثار دیگری که ساخته شده است و همگی نقطه مشترکی به نام زامبی ها را در خود دارا هستند .
بحث اصلی ما در رابطه با انیمه Koutetsujou no Kabaneri می باشد که در فصل بهار 2016 پخش شده است و داستان آن درباره کشور ژاپن می باشد که مردم دچار یک نوع بیماری ویروسی شده اند و تبدیل به موجودات زامبی مانند می شوند که تنها راه مقابله با آنان نابودی قلب این موجودات می باشد . نکته بسیار مهم درباره این انیمه تشابه بسیار زیاد آن با بقیه داستان های سبک زامبی محور و شباهت بسیار زیاد آن با انیمه Attack on Titan می باشد که خود جای بسی تامل دارد و دوستان خود می توانند نکات پایین را مقایسه کرده و به نتیجه برسند.
این که اولین بار کابانه ها ( زامبی ها ) چگونه به وجود آمده اند و از کجا سرمنشاء گرفته اند ؟ انیمه در این زمینه هیچ اطلاعاتی به ما نمی دهد اما می توان حدس زد که این ویروس توسط خود انسان ها ساخته شده است و طی آزمایشیاتی از کنترل خارج شده و دنیای انسان ها را نابود کرده است . ولی تفاوتی که این زامبی ها با بقیه هم نژاد های خود دارند نحوه کشتن آنان یا در واقع نقطه ضعفی می باشد که آنان دارند . به طور معمول نقطه ضعف زامبی ها سر و مغز آنان می باشد که با شلیک و یا قطع آن زامبی نابود می شود اما در این انیمه قلب زامبی ها نقطه ضعف آنان نمایش داده شده و با نابودی آن زامبی ها نیز نابود می شوند در واقع می توان این گونه گفت که ویروس در این انیمه ابتدا به قلب و بعد به سر و بقیه اندام حیاتی حمله می کند در حالی که در بقیه موارد ویروس در ابتدا به مغز و بعد به بقیه اندام ها حمله می کند که این در نوع خودش نکته جالبی می باشد . خون آشام بودن و تغذیه کابانه ها از خون انسان نیز خود قابل توجه است چون در در نمایش های قبلی از زامبی ها نمایش داده می شد که زامبی ها از چیزی تغذیه نمی کنند و فقط به دنبال شکار موجودات زنده هستند و مبتلا کردن آن ها به ویروس نه خوردن خون آنان .
بازه زمانی این انیمه مشخص نیست هر چند که به دوران انقلاب صنعتی اروپا بسیار نزدیک است اما تداخل ها و تضاد های موجود در این دنیایی که به تصویر کشیده شده کمی ما را گیج خواهد کرد که آیا با آینده و دنیایی مدرن روبرو هستیم بعد از واقعی ایی آخر الزمانی و نابودی بشر، تکنولوژی مدرن در آن نابود شده و انسان ها با پسرفت تکنولوژی روبرو شده اند یا این که ما شاهد گذشته هستیم و تکنولوژی که به دلیل واقع آخر الزمانی با جهش پیشرفتی مواجهه شده است. به هر حال چیزی که از آن مطمئن هستیم ما با دنیایی آخرالزمانی طرف هستیم که در چند سال اخیر پرداختن به چنین دنیایی در بین انیمه ها بسیار رو به افزایش است. نشان دادن دنیایی که انسان ها در آن یا خود و یا عوامل خارجی باعث نابودی آن شده اند و انسان ها در معرض انقراض کامل هستند این نوع نگاه متاسفانه حتی در جامعه واقعی امروز و در بین تفکرات نخبگان جامعه ی جهانی نیز بسیار دیده می شود و این تصاویر نمایشی پیاپی که همگی مضمونی آخرالزمانی دارند و جامعه انسانی را در حال نابودی به تصویر می کشند شاید یکی از سیاست های خطرناک کسانی باشد که قدرت رسانه را در دست دارند و می خواهند این تفکر را که جهان در انتظار یک واقعه آخرالزمانی است را به مخاطبان القا کنند. هرچند که دنیای آخرالزمانی آنان آن چیزی نیست که ما می دانیم.
همچون انیمه حمله تایتان ها یا فیلم جنگ جهانی زد انسان ها نیز در این انیمه به درون دیوار ها پناه برده اند و با ساختن دیوار ها و دژ های مستحکم و زندگی کردن درون آن ها سعی در محافظت از خود در مقابل این کابانه ها دارند و تنها راه ارتباطی آنان دژ ها آهنینی هستند که شبیه قطار های بخار قرن 19 میلادی می باشند که با تقویت آن ها تنها راه محفوظ ماندن و جابه جایی انسان ها هستند. وجود دیوار در این انیمه و دیگر انیمه ها یا فیلم های سینمایی نکته بسیار حائز اهمیتی می باشد چون اولین خط دفاعی انسان در مقابله با تهاجم ها محصور کردن خود یا سنگر گرفتن می باشد اما سنگر گرفتن در برابر چی ؟ یا کی ؟ یا بالاتر از آن سنگر گرفتن در برابر فرهنگ زامبی ها یا خود زامبی ها ؟ توجه شما رو به حدیثی از امام علی جلب می کنم که می گوید : ملتی که در خانه خود با دشمن مواجه شوند قطعا خوار و ذلیل خواهند شد. نکته ای که با نگاه به انیمه هم می توان به آن پی برد که انسان ها با پناه بردن به داخل قلعه های خود و ترس از وجود کابانه ها نه تنها با آنان نمی جنگند بلکه منتظر آنان می شوند تا به سراغشان بیایند. در حالی که شاهد هستیم گروهی که شخصیت منفی داستان رهبری آنان را بر عهده دارد به راحتی و بدون ترس با کابانه ها مواجه شده و آن ها را نابود می کنند . در حالی که مردم پشت دیوار ها نه تنها حرات روبرو شدن با کابانه ها را ندارند بلکه حتی کسانی را که می خواهند به مقابله و بالاتر از آن پژوهش و پیدا کردن راه مقابله و یا درمان کابانه ها بروند را نیز سرزنش کرده و آنان را از این کار منع می کنند. مصداق این حرکت این جمله است که بزرگترین دشمن انسان ترس اوست.
نابودی آتش به وسیله آتش اصطلاحی که در بین آتش نشانان بسیار معروف است که وقتی آتشی بزرگ اتفاق می افتد در مقابل آن آتشی بر خلاف جهت آتش اول روشن کرده و به وسیله آن آتش اول را خاموش می کنند. نکته ای که در آثار زامبی محور یکی از نکات کلیدی است که برای نابودی زامبی ها باید از قدرت خود آنان استفاده کرد . قهرمان داستان نیز توسط یکی از این کابانه ها مورد حمله قرار گرفته و به ویروس آلوده می شود اما طی حرکتی و به وسیله اختراعی که خود انجام داده موفق به کنترل ویروس می شود و اجازه نمی دهد که ویروس مغز او را تحت کنترل در بیاورد هر چند که قلب وی و باقی اندام او به ویروس آلوده می شود و قدرت زامبی ها را به دست می آورد . همین اتفاق تبدیل می شود به نقطه عطف داستان که حال قهرمان نصفه انسان و نصف زامبی ما باید از قدرت خود استفاده کرده و به کمک انسان ها بشتابد هر چند که پذیرش او توسط انسان های که از کابانه ها می ترسند و او را به دید یک کابانه می بینند که جان آنان را تهدید می کند خود یک مسئله دیگری است و به دست آوردن اعتماد آنان توسط قهرمان چالش سراسری داستان می باشد. شکست دشمن به وسیله قدرت خود دشمن، واژه ای که در بین نظامیان و طراحان جنگی بسیار استفاده می شود تاکتیکی که به شما اجازه می دهد علاوه بر شناخت قدرت دشمن از آن حتی بر علیه دشمنتان نیز استفاده کنید هر چند که این استراتژی همانند یک شمشیر دولبه عمل خواهد که شاید حتی به نابودی خود شما نیز منجر شود.
هیچ کس تنها نیست حتی یک کابانری ( نیمه انسان، نیمه کابانه ) . بله در داستان قهرمان ما تنها کابانری نمی باشد و کابانری های دیگری نیز وجود دارند که یکی از آنان در طول داستان به قهرمان ما کمک می کند و به عنوان محرکی برای قهرمان نقش ایفا می کند . وجود کابانری ها خود در طول داستان مسئله پیچیده ای است چون تبدیل قهرمان به کابانری به صورت دستی و توسط خود او انجام شده است و برای فرار از تبدیل شدن به کابانه پس می توان نتیجه گرفت که کابانری ها همانند ویروس توسط انسان ها ساخته شده اند. در واقع کابانری ها برای مقابله با ویروس و به صورت مصنوعی و در آزمایشگاه تولید شده و به کار گرفته می شوند هر چند که این استفاده در نقطه مقابل هدف ساختشان صورت می گیرد و از آنان به عنوان عناصری برای انتقام شخصی استفاده می شود. در حالی که برای نابودی کابانه ها خلق شده اند این که ساختن این چنین موجوداتی از نظر اخلاقی درست می باشد و یا نه از بحث ما خارج است اما نکته ی مهم این است که این موجودات آیا واقعا می توانند به نابودی کابانه ها کمک کند و یا این که خود عاملی می شوند برای نابودی انسان ها ؟
کشتی نجات بشر ! یا بهتر بگویم قطار نوح ! همگی با کشتی نوح که مظهر نجات بشر است آشنایی داریم . در این انیمه دژ آهنی یا همان قطاری که برای حمل و نقل در دنیای بیرون از دیوار ها مورد استفاده قرار می گیرد را می توان تمثیلی از کشتی نوح دانست چون قهرمان داستان و بازماندگان شهر به وسیله این قطار نجات پیدا می کنند و راهی سرزمین های غیر آلوده می شوند . هر چند که بر خلاف کشتی نوح که سزنشینانش را به سلامت به خشکی می رساند، تا انتهای داستان این قطار و سرنشینانش همیشه سرگردان و آواره باقی می مانند و هیچ وقت نمی توانند به جایی که عاری از کابانه ها باشد سفر کنند و پناه بگیرند.
مثل قدیمی می گوید فردی که به دنبال انتقام است باید دو تابوت داشته باشد یکی برای فردی که می خواهد از او انتقام بگیرد و دیگری برای خود. شخصیت منفی این انیمه هم کاملا بر اساس همین الگو عمل می کند فردی که به علت خیانتی که پدر و اعضای حکومت به او کرده اند راه انتقام را در پیش گرفته و با استفاده از کابانه ها و کابانری ها سعی بر گرفتن انتقام خود دارد هر چند که در این راه انتقام گیری باعث مرگ هزاران انسان بیگناه دیگر می شود . شخصیت منفی داستان را از چند وجه می توان مورد بررسی قرار داد وجه اول قدرت طلبی و کسب قدرت است که این خصوصیت ناشی از طرز تفکر وی که درباره مرگ ضعیف ها و زنده ماندن قوی ها می باشد نشات گرفته است . طرز تفکری که حق زنده ماندن از افراد ضعیف جامعه را گرفته و جامعه را متناسب با قدرت داشتن طبقه بندی می کند حال این قدرت می توان قدرت سیاسی، فرهنگی ، جسمانی و غیره باشد و افراد فاقد چنین قدرت های جایی در نظام طبقاتی که شخصیت منفی داستان ترسیم می کند ندارند. وجه دوم شخصیت منفی داستان را می توان در این جمله خلاصه کرد که برای رسیدن به هدف قربانی نیاز است. در واقع شخصیت منفی داستان برای رسیدن به اهداف خود که انتقام می باشد حاضر به قربانی کردن هر کس و هر چیزی می باشد از افراد خود گرفته تا مردم یک شهر و حتی کسانی که او را یک قهرمان می دانند. به راحتی می توان افول یک قهرمان را در شخصیت منفی داستان دید ، قهرمانی که تبدیل به هیولا می شود.
بکش و برو جلو!! جمله ای که شالوده بیشتر آثار اکشن یا زامبی محور رو تشکیل می ده . هدف تو این نوع انیمه ها فقط کشتن زامبی هاست و خلق صحنه های اکشن و هیجان انگیز اونم با گرافیک و کیفیت بالاتر و خشونت بهتر. اگر به سیر درونی انیمه نگاه کنیم به راحتی متوجه این قضیه می شویم که کاراکتر های داستان به راحتی آب خوردن انسان می کشند از واژه انسان استفاده می کنم چون درست است که انسان ها توسط ویروسی آلوده شده اند اما باز هم جسمی انسانی دارند و این نوع نمایش کشت و کشتار ها بسیار راحت به بیننده این نکته را گوشزد می کند که کشتن بسیار کار راحتی می باشد و اگر شما نکشید آن ها شما را می کشتند تفکری که در بسیاری از جنگ ها و فجایع جنگی جهان بازگو شده است طرز فکری که به انسان یاد می دهد که برای زنده ماندن باید زندگی دیگران را از آنان بگیری. در حالی که این عمل با تمامی نکات اخلاقی و دینی تمام مکتب های فکری و دینی جهان در تضاد می باشد.
و سخن آخرم دوست ندارم بگویم این انیمه خوب است یا نه بد است؟ بلکه می خوام بگویم هر اثری خوبی ها و بدی هایی دارد و این به ما و دید ما بر می گردد که خوبی های یک اثر را ببینیم یا بدی های آن را . اما چیزی که واضح و روشن است این می باشد که هر اثر نمایشی نکته ای نهفته در خود دارد که توجه به این نکات می تواند خود کلیدی برای درک بهتر یک اثر باشد.