توسعه شخصیت (Character Development)
توسعهی شخصیت تغییر در شخصیتپردازی یک شخصیت پویا در طول پیرنگ داستان است؛ به عبارتی تغییر یک شخصیت در طول داستان نشاندهندهی توسعهی او میباشد. تقریباً تمام داستانهای روایی نوعی از توسعهی شخصیت را در خود گنجاندهاند. همچنین لازم به ذکر است که نقطهی مقابل شخصیت پویا شخصیت ساکن میباشد؛ شخصیتی که در طول داستان تغییر نمیپذیرد.
با این که تعیین مرز بین توسعهی شخصیت خوب و بد به سلیقهی افراد بستگی دارد، ولی به طور کلی در این که توسعهی شخصیت خوب قابلباور است و به شخصیت عمق میبخشد شکی نیست. توسعهی شخصیت بد باعث میشود مخاطب حس کند یک نفر به میل خودش در حال دستکاری کردن حوادث داستان است و این از باورپذیر بودن شخصیت میکاهد.
توسعهی شخصیت قالبهای مختلفی دارد که برخی از آنها به شرح زیر میباشد:
- داستانهای گذر عصر (The Coming of Age Story): داستانهایی که روایتگر بزرگ شدن و رشد یک شخصیت هستند و او را در مراحل مختلف زندگیاش نشان میدهند. (پندراگون، دیوید کاپرفیلد)
- تاریکتر/عبوستر شدن: یک شخصیت مهربان، سرخوش و ساده، اغلب همراه با جو داستان، به تدریج عبوستر، بدخلقتر و بدبینتر میشود. (هری پاتر، اتزیو آدیتوره)
- مهربانتر/نرمتر شدن: نقطهی مقابل مورد بالا. (ابنزر اسکروچ، تورین اوکنشیلد در نسخهی سینمایی هابیت)
- تحلیل ابهت: یک شخصیت با گذر زمان ابهت، قدرت و شکوه خود را از دست میدهد. (هانیبال لکتر، کونت اولاف)
- تغییر یک شخصیت مثبت به منفی و برعکس: نقش توسعهی شخصیت این است که این تغییر را باورپذیر جلوه دهد. (آرتاس، سارومان/گرینچ، آرتمیس فاول)
- فِلَندیرایزینه کردن: فلندیرایزینه کردن موقعی اتفاق میفتد که ویژگی یک شخصیت به تدریج به ویژگی غالب او تبدیل شود. مثلاً اگر حماقت یکی از ویژگیهای فلان شخصیت در یک سریال تلویزیونی است، حماقت او طی فصلهای بعدی هرچه بیشتر شدت مییابد. (سطحی و خودنما بودن جانی کیج از سری مورتال کامبت، بیان شدن کلمات قصار توسط سانچو پانزا در دون کیشوت)
- ماهیت پنهان: یک شخصیت از خود چیزی نشان میدهد که همیشه درونش وجود داشته، منتها با ظاهر و رفتارش تا به آن لحظه مغایرت دارد؛ میتواند هم جنبهی مثبت داشته باشد و هم جنبهی منفی. (با سواد بودن هیولا (The Beast) از کمیکهای مردان ایکس، ظاهر دوستانه و خانواده دوست ترینیتی کیلر از سریال دکستر)
- لحظهی خارج از شخصیت: هنگامی که یک شخصیت عکسالعملی نشان میدهد که کاملاً با شخصیت تعریفشده برایش مغایرت دارد. اگر درست اعمال شود، میتواند مقدمهای برای وارد شدن او به مسیری جدید باشد. (باختن برندهی همیشگی باگز بانی به رقبایش در یک سری از کارتونهای لونی تونز/حرف زدن، رقصیدن و آواز خواندن تام و جری راجع به این که میخواهند دوست هم باشند در تام و جری: نسخهی سینمایی)
قدیمیترین فرم توسعهی شخصیت سقوط اخلاقی ضدقهرمان است؛ مثل مکبث و کوریولانوس شکسپیر یا نمونهی مدرن یعنی والتر وایت از سریال برکینگ بد. در این فرم فساد رو به رشد قهرمان در ابتدا پنهان است، ولی بعداً به طور آشکار فاش میشود. برعکس این فرایند در فیلم فهرست شیندلر اتفاق میفتد. در ابتدا شیندلر ادعا میکند مردم را برای چرخاندن چرخ کار و کاسبی خودش نجات میدهد، ولی هدف او از این کار نجاتشان از عاقبت شومی است که زیر نظر نازیها در انتظارشان است و نهایتاً به خاطر همین کار بیشتر سرمایهی خود را از دست میدهد. هدف او از ثروتمند شدن از طریق سوءاستفاده از کارگران به گریه کردن به خاطر این که چرا جان یک انسان بیشتر را نجات نداده ارتقاء پیدا میکند. این توسعهی شخصیت شیندلر است.
لازمهی توسعه دادن یک شخصیت مدور بودن آن است. شخصیت مدور عمق و پیچیدگی کامل دارد و به احتمال زیاد جزو یکی از شخصیتهای اصلی داستان میباشد. اما در مقابل شخصیت مدور، شخصیت مسطح قرار دارد. شخصیت مسطح (مثل متصدی هتل یا گارسون رستوران) به شخصیتی گفته میشود که فقط دو یا سه ویژگی و مشخصه دارد؛ ویژگیهایی که در حدی او را جالب جلوه دهند تا بتواند نقش خود را در داستان ایفا کند. مسطح بودن لزوماً چیز بدی نیست. عمق دادن به شخصیتی که در داستان نقشی ندارد، فقط وقت خواننده را تلف میکند. برای همین اطلاعات دادن راجع به یک شخصیت راهی برای اشاره به این است که او نقش مهمی در داستان ایفا خواهد کرد.