حقیقت کاساندرایی
بعضی مواقع هر کاری کنید، مردم حرف شما را باور نمیکنند.
شما نهایت سعیتان را میکنید تا به کسی بگویید والدینتان در اصل تبهکارانی با قدرتهای ماوراءالطبیعه هستند و برای شکست دادنشان به کمک نیاز دارید؛ یا این که آدم فضاییها در حیاط پشتی خانهیتان فرود آمدهاند و اکنون در حال غارت کردن آشپزخانه هستند؛ یا پیرمرد مهربانی که طبقهی بالای خانهیتان زندگی میکند، در واقع یک هیولای پلید و خونخوار تغییرشکل یافته است، ولی اولیاء امور طوری به شما نگاه میکنند که انگار عقلتان را از دست دادهاید. در این شرایط یک قهرمان تنها چه کاری میتواند انجام دهد؟
حقیقت کاساندرایی، یکی از عناصر داستانی که بیشتر در آثار مختص کودکان یافت میشود، حقیقتی است که کسی آن را باور نمیکند. به عنوان مثال، قهرمان کم سن و سال قصه متوجه یک توطئهی شیطانی یا حلقهی جنایی مخوف میشود و سعی میکند پلیس یا والدینش را مطلع سازد، ولی آنها حرفش را جدی نمیگیرند. در این صورت تنها کاری که این قهرمان کم سن و سال میتواند انجام دهد این است که خودش وارد عمل شود.
اگر قهرمان سعی کند موقعیت ایجاد شده را به کسی گزارش دهد که از دستش کاری برمیآید (مثل اف.بی.آی)، بحث همیشه سر باور نکردن حرف او نیست، بلکه بعضی مواقع آن شخص میگوید نمیتواند بر اساس "حدس و گمان" منابعش را مصرف کند.
همچنین چنین موقعیتی به حفظ هویتهای مخفی نیز مربوط است؛ اگر یک شخصیت فرعی متوجه شود که همسایهاش هویت پنهانی یک مبارز عدالتجو را دارد و سعی کند این موضوع را برای کسی بازگو کند، کسی حرفش را باور نمیکند، چون به فکر چه کسی میرسد که یک آدم عیاش و خودنما ابرقهرمانی مصمم و عبوس است؟ البته اغلب در داستانها ناباوری افراد نسبت به این مسائل به فن بیان ناشیانه و احمقانهی کسانی که آنها را توضیح میدهند بستگی دارد.
بعضی مواقع شخصیت آ از شخصیت ب میپرسد که قضیه چیست و پس از این که جواب صادقانه ولی عجیب او را میشنود، در جواب میگوید: "خب اگه نمیخوای بهم بگی، نگو. این مزخرفات دیگه چیه؟" این اغلب جنبهای طنزآمیز دارد و بعضی مواقع توسط شخصیت ب به عنوان روانشناسی معکوس استفاده میشود تا:
- عمداً شخصیت آ را گول بزند تا او به این باور برسد که چیزی که کمتر عجیب به نظر میرسد حقیقت است؛ به عنوان مثال، شخصیت آ در حال بازجویی شخصیت ب است و شخصیت ب نمیخواهد رازی به مراتب بزرگتر فاش شود.
- کاری کند شخصیت آ دیگر راجع به آن سوال نپرسد.
دلیل پذیرفته نشدن حقیقت کاساندرایی عموماً شرایط عجیب و غیرطبیعی، غیرقابل اطمینان بودن شخص سخنگو (سن کم، سادهلوح بودن، سابقهی دروغ گفتن) یا بدشانسی محض است.
عنوان این عنصر داستانی از پیشگوی اسطورهای کاساندرا برگرفته شده است؛ کسی که پیشگوییهایش همیشه درست و دقیق بودند، ولی به خاطر نفرینی از جانب آپولو هیچوقت پذیرفته نمیشدند.
نمونههایی از حقیقت کاساندرایی در آثار داستانی معروف:
- وودی در طول سهگانهی داستان اسباببازیها با این مساله درگیر است. در قسمت اول باید اسباببازیهای دیگر را متقاعد میکرد که باز زنده است و توسط او کشته نشده، در قسمت دوم باید جسی و استینکی پیت را متقاعد میکرد که اندی او را عمداً خراب نکرده و در قسمت سوم باید به بقیه میفهماند اندی میخواست آنها را نه در گاراژ، بلکه در زیرشیروانی قرار دهد.
- در انیمیشن خمیری فرار جوجهای آقای توییدی (که به همراه همسرش صاحب یک مرغداری است) به مرغها مظنون است، ولی همسرش حرف او را قبول نمیکند و اعتقاد دارد این طرز تفکر حاصل توهمات اوست.
- در فیلم کابوسی در خیابان اِلم (A Nightmare on Elm Street) کسی حرف نانسی را پیرامون این که کسی در رویاهایش در پی اوست باور نمیکند.
- در ماتیلدای رولد دال، خانم آگاتا ترانچبول به خاطر آزار و اذیت بچهها مواخذه نمیشود، چون در صورت گزارش دادن این موضوع کسی حرفشان را باور نمیکند.
- سری وقایع ناگوار لمونی اسنیکت بر این اساس بنا شده است. هیچکس حرف بودلرها را باور نمیکند؛ مهم نیست که چند بار بگویند ناظم/مربی بدنسازی/ دستیار/کاپیتان/دکتر/... جدیدشان در اصل کونت اولاف است که سعی دارد آنها را بکشد.
- در کرایسیس 3، هیچکس اخطار پرافت مبنی بر بازگشت سفها را باور نمیکند تا این که کار از کار میگذرد.