نقد انیمه Boku dake ga Inai Machi
شهری که تنها من در آن گم شدم
انسان ذاتا موجودی اجتماعی است و همین اجتماعی بودن اوست که باعث می شود نسبت به دنیای اطراف خود مخصوصا انسان هایی که با آنان در یک اجتماع زندگی می کند بی توجه نباشد. این انسان های اطراف ما می توانند یک رهگذر عادی در یک روز معمولی باشند که در کنار خیابان منتظر سبز شدن چراغ عابر پیاده هستند تا از آن عبور کنند یا دوست ما باشند یا فقط یک همکلاسی از دوران کودکی ما. به خاطر همین توجه ما نسبت به دنیای پیرامونمان است که می توانیم متوجه شویم که دنیا در حال تغییر است و اتفاقات زیادی در این دنیا پشت سر هم در حال رخ دادن هستند. همانند انسان های که از کنارمان می گذرند، انسان های که هر کدام داستانی برای خود دارند، داستان هایی از جنس خود ما، داستان های شاد یا غمگین، تلخ یا شیرین. انسان هایی با داستان هایی متفاوت که گاهی اگر به داستان بعضی از این انسان ها گوش فرا دهیم و توجه خود را به سمتشان معطوف کنیم متوجه خواهیم شد که داستانشان ما را فرا می خواند برای کمک به انسانی که داستانی تلخ دارد و به دنبال آن است که داستانش تبدیل به داستانی شیرین شود. فقط لازم است گاهی اوقات از کنار انسان ها و اتفاقات زندگیمان این قدر بی توجه گذر نکنیم و کمی درنگ کنیم در این زندگی پر شتاب امروزی. The Town Without Me داستانی است درباره برش کوتاهی از زندگی انسانی که تنها اوست که در این شهر ( دنیا ) گم شده است. داستان انسانی که در پی پیدا کردن دلیل گم شدنش است.
انسان ها در سه دنیا زندگی می کنند، دنیایی که گذشته است، دنیایی که در حال رخ دادن است و دنیایی که در آینده است. زندگی ما انسان ها بر اساس تصمیم گیری هایمان شکل می گیرد تصمیماتی که در گذشته می گیریم و زندگی آینده ما را دستخوش تغییرات می کند. انسان ها در لحظه زندگی می کنند، اگر لحظه ای که الان در آن هستیم بگذرد دیگر گذشته است و نمی توان آن لحظه را دوباره برگردانند. زمانی که تصمیمی را در زندگی خود بگیریم دیگر نمیتوان زمان را به گذشته برگرداند تا ما تصمیم خود را عوض کنیم. اتفاقات زندگی هم به همین گونه است وقتی اتفاقی بیافتند افتاده است و دیگر نمی توان کاری کرد که آن اتفاق دوباره رخ دهد. اما به راستی اگر بتوان زمان را به گذشته برگرداند آن وقت چه ؟ باز همی می توان گفت که گذشته گذشته است و نمی توان تغییرش داد. بحث سفر در زمان شاید از دیر باز در ذهن همگی انسان ها بوده است که بتوان به وسیله ساخت ماشینی در زمان سفر کرد، به گذشته برگشت و گذشته را تغییر داد. این ایده شاید تا قرن 19 میلادی فقط در رمان ها و داستان های علمی و تخیلی آن زمان امکان پذیر بود و وسیله ای برای سرگرم کردن خواننده گان این قبیل آثار اما در قرن 19 میلادی و با ظهور انسانی به نام آلبرت اینشتین و مطرح کردن یکی از بزرگترین نظریه های جهان رنگ و بویی واقعی به خود گرفت. نظریه ای که امروزه همگی آن را با عنوان نظریه نسبیت اینشتین می شناسند، نظریه ای که به طور ساده امکان سفر در زمان را به صورت تئوری امری امکان پذیر می داند. اگر بخواهیم کاملا ساده بگویم نظریه نسبیت چه می گوید باید گفت در نظر بگیرید که دو انسان یکی پای پیاده و یکی دیگر با ماشین از نقطه ای شروع به حرکت می کنند و بعد از طی یک مسافت دوباره به همان نقطه باز می گردند. اگر زمان طی شده با پای پیاده یک ساعت باشد و زمان طی شده با ماشین نیم ساعت آن وقت می توان گفت که فرد سوار ماشین نیم ساعت کمتر از فرد پیاده زمان برایش گذشته است. یعنی با افزایش سرعت زمان کند تر می گذرد. تقریبا با همین اصل ساده است که از دهه 1910 تا به امروز همواره دانشمندان به دنبال ساخت ماشینی بوده اند که بتواند سفر به گذشته را برایشان امکان پذیر کند.
The Town Without Me دقیقا بر همین نکته دست می گزارد توانایی سفر در زمان. توانایی که به ما این امکان را می دهد تا به گذشته برگردیم و جلوی اتفاقاتی را بگیریم که در آینده برایمان رخ می دهند. داستان انیمه درباره شخصیتی به نام Satoru Fujinuma است که این توانایی را دارد که به صورت غیر ارادی در زمان به گذشته برگردد. او این قابلیت را دارد تا زمانی که یک حادثه ای رخ می دهد و جان فردی به خطر می افتد او برای چند لحظه به عقب برگردد و جلوی این اتفاق که باعث آسیب دیدن فردی می شود را بگیرد و تا زمانی که جلوی این حادثه را نگیرد آن زمان خاص برای او تکرار می شود. Satoru Fujinuma تمام عمر خود را به این توانایی گذرانده است و هر زمان که چند لحظه از زندگیش دوباره تکرار می شود او به دنبال یک عدم هماهنگی یا اتفاق در دنیای پیرامون خود می گردد تا بتواند جان انسانی را نجات دهد. ولی این بار توانایی او فقط در حد بازگشت به چند دقیقه قبل از یک حادثه نیست بلکه او به دوران دبستان خود باز می گردد تا جان انسانی را نجات دهد که در گذشته نسبت به آن بی توجه بوده است، ساتورو دقیقا به زمانی باز می گردد که توانایی او از آن لحظه خاص در درون او شکل گرفته است لحظه ای که او اجازه داد همکلاسی اش بمیرد.
داستان The Town Without Me که در زبان ژاپنی به Boku dake ga Inai Machi و به فارسی شهری که تنها من در آن گم شدم نام گرفته است. بر گفته از مانگای معروفی به همین نام است، که توسط Kei Sanbe نوشته شده است. Kei Sanbe مانگاکار متولد ژاپن و شهر هوکایدو می باشد که مانگای Boku dake ga Inai Machi را در طی سالهای 2012 تا 2016 به نگارش درآورده است. این مانگا در 8 فصل و در مجله Young Ace به چاپ رسیده است. مانگای Boku dake ga Inai Machi یک از مشهور ترین مانگاهای ژاپنی می باشد که حتی در سطح جهان هم با استقبال بسیار خوبی روبرو شده و توانسته است موفقیت های بسیاری را در جشنواره مختلف کسب نماید. از جمله :
- رسیدن به رتبه 12 برترین مانگای ژاپنی در Oricon در تاریخ ژوئن 2014 ،
- در اختیار داشتن رتبه 16 امین مانگای برتر در Kono Manga ga Sugoi ،
- قرار گرفتن بین 20 مانگای برتر از دیدگاه مخاطبان،
- نامزد بهترین مانگا در 18 امین دوره جشنواره Tezuka Osamu Cultural Prize ،
- کسب مقام دوم بهترین مانگا در 7 امین جشنواره Manga Taishō،
- کسب امتیاز 17.3 از 20 توسط سایت مطرح manga-news ،
انیمه Boku dake ga Inai Machi نیز که در 12 قسمت ساخته شده است توانسته همچون مانگای این اثر موفقیت های بسیاری را کسب کند. این انیمه در سال 2016 از طریق شبکه Fuji TV به نمایش درآمد و در همان ابتدا توانست نمرات بالایی را از منتقدان و بینندگان به دست آورد. گرفتن نمره 8.6 از سایت معتبر myanimelist و همچنین امتیاز 8.6 از سایت imdb و میانگین امتیاز 8 از منتقدان ژاپنی و غیر ژاپنی بخشی از باز خوردهای بسیار خوب این مجموعه بوده است. شبکه های همچون Aniplex در آمریکا، Madman Entertainment در استرالیا، Anime Limited در انگلستان و همین طور از طریق شبکه Iflix در کشورهای مالزی، تایلند، فیلیپین، اندونزی، سریلانکا نیز این مجموعه پخش گردیده است. از این مجموعه یک فیلم سینمایی در سال 2016 و همچنین لایت ناولی نیز در سال 2015 توسط Hajime Ninomae نوشته شده است.
انیمه Boku dake ga Inai Machi توسط Tomohiko Itō متولد 1978 در کاسوگا ژاپن کارگردانی شده است. Tomohiko Itō جزو مطرح ترین کارگردان انیمیشنی ژاپن است که کارگردانی آثاری همچون Sword Art Online ، Silver Spoon و Occult Academy را بر عهده داشته است. این انیمه محصول استودیوی A-1 Pictures است و موسیقی مجموعه را نیز Yuki Kajiura تولید کرده است. دوبلورهایی همچون Shinnosuke Mitsushima ( در نقش جوانی Satoru Fujinuma ) ، Tao Tsuchiya ( در نقش کودکی Satoru Fujinuma ) ، Chinatsu Akasaki ( در نقش Airi Katagiri ) ، Aoi Yūki ( در نقش Kayo Hinazuki ) نیز در این انیمه به ایفای نقش پرداخته اند.
ساتورو شخصت اصلی داستان با پدیده ای به نام تکرار مواجه است که باعث می شود وی در مواقعی سفر به گذشته را تجربه کند تا از اتفاق ناگواری که قرار است رخ دهد جلوگیری کند. شاید در نگاه اول این گونه به نظر آید که ساتورو یک قهرمان است که به وسیله این قدرت به کمک انسان ها می شتابد و خطرات را از بین می برد همانند بقیه قهرمان های درون داستان ها. اما خیر این گونه نیست در واقع ساتورو یک جوان منزوی و گوشه گیر است که از ارتباط برقرار کردن با اطرافیانش پرهیز می کند و سعی می کند خود را درگیر مشکلات افراد دیگر نکند.
- هیچ چیز خوبی از قاطی کردن خودت با غریبه ها عایدت نمیشه
او در کودکی علاقه بسیاری داشته است که یک قهرمان شود اما حال در آستانه سن 30 سالگی ساتورو تمام رویاهای مربوط به قهرمان بودن را فراموش کرده است یا می خواهد فراموش کند. او علاقه ای به درگیر شدن در زندگی دیگران یا مشکلاتشان ندارد ولی با توجه به داشتن قدرت تکرار او به گونه ای انگار مجبور است یا به او تحمیل شده است که به کمک دیگران برود در حالی که خود هیچ علاقه ای به این کار ندارد، چرا که سودی برای او ندارد و ناخواسته درگیر این قدرت می شود، قدرتی که فقط باعث آسیب دیدن خودش می شود. منشا قدرت تکرار در گذشته ساتورو است، گذشته ای که باعث می شود ساتورو که مجبور است از قدرت خود بدون میلش استفاده کند حال باید با میل خودش از این قدرت استفاده کند تا گذشته، حال و آینده خود را تغییر دهد. گذشته ای که در آن باید به انسان هایی کمک کند که قبلا برای او کمک کردن به آن ها اهمیتی نداشته است.
انیمه به 3 بخش اصلی تقسیم می شود بخش اول که مربوط به وقایع بزرگسالی ساتورو است که در آن ساتورو همان فرد بی توجه به اطرافش است که با یک اتفاق ناگوار در زندگیش مواجه می شود و مجبور می شود برای جلوگیری از این اتفاق ناگوار و کشف حقیقت از قدرتش استفاده کند و گذشته را تغییر دهد. بخش دوم مربوط به کودکی اوست که به وسیله قدرتش به گذشته سفر می کند تا جلو وقایعی را بگیرد که باعث به وجود آمدن وقایع آینده شده است. او به این نتیجه می رسد که سفر وی به گذشته به دلیل این است که باید از اتفاق افتادن وقایعی که قبلا نسبت به آن ها توجهی نداشته است جلوگیری کند تا آینده تغییر کند. بخش سوم انیمه نیز به وقایع می پردازد که ساتورو در آن گذشته را تغییر داده است و توانسته است از وقوع اتفاقات جلوگیری کند اما نتوانسته است که مسبب وقایع گذشته را در همان گذشته پیدا کند و حال باید آن فرد را در زمان حال پیدا کند، زمان حالی که با توجه به گذشته تمام اتفاقاتش تغییر کرده است.
در این انیمه کاملا فرمول رایج در تمامی داستان های قهرمان محور رعایت شده است. قهرمان داستانی که زندگی آرامی دارد که ناگهان یک اتفاق زندگی آرام او را برهم می زند، قهرمان که زندگی آرام خود را از دست داده است سفری را برای پیدا کردن حقیقت پشت پرده آن اتفاق آغاز می کند و در نهایت با پیدا کردن حقیقت و گرفتن انتقام دوباره به زندگی آرام خود باز می گردد. فرمولی ساده که تقریبا در تمامی داستان های سینمایی وجود دارد. سفری ادیپ گونه که قهرمان آن را انجام می دهد دقیقا همچون کاری که ساتورو انجام میدهد. ساتورو در گذشته درگیر پرونده آدم ربایی و قتل یکی از همکلاسی هایش می شود، همکلاسی که او را در شب قبل از ناپدید شدنش در پارکی می بیند اما به جای رفتن پیش او و کمک کردن به همکلاسی اش از کنار او می گذرد و بعد از این اتفاق ناگوار که برای همکلاسی او رخ می دهد ساتورو با یک عذاب وجدان روبرو می شود عذاب وجدانی ناشی از این که او می توانسته است آن شب جان آن دختر را نجات دهد اما هیچ کاری نکرده است و این عذاب وجدان شاید یکی از دلایلی است که باعث می شود ساتورو نسبت به درگیر کردن خود در زندگی اطرافیانش کاملا محتاط باشد و دلیل به وجود آمدن قدرت تکرار نیز همین است. قدرت تکرار برای این به وجود آمده است که ساتور دیگر مثل آن شب به راحتی از کنار وقایع عبور نکند. این قدرت او را مجبور می کند به اطرافش توجه بیشتری داشته باشد و از وقوع اتفاقات ناگوار جلوگیری کند.
- یادم اومد
- اون دختر یکی از همکلاسی هام بود که 18 سال پیش دزدیده شد
- هینازوکی کایو
- همیشه تنها توی پارک بود
- با هم دوست نبودیم، ولی ...
- اون آخرین باری بود که هینازوکی رو دیدم
- میتونستم نجاتش بدم
- اگر بهش گفته بودم بیا با هم دیگه بریم خونه، هینازوکی هنوز هم ...
بخش عمده ای از داستان بر روی ساتورو و تلاش وی برای نجات هینازوکی می چرخد. یعنی بخش دوم داستان که در گذشته رخ می دهد و در این بخش ساتورو باید تلاشی را آغاز کند برای جلوگیری از اتفاقات ناگواری که برای هینازوکی می افتد. هینازوکی دختری گوشه گیر است که در معرض خشونت خانوادگی قرار دارد و توسط مادرش مورد آزار و اذیت قرار می گیرد. یکی از محور های اصلی انیمه بر روی همین واقعه تمرکز می کند بحث خشونت خانگی علیه کودکان که نشان می دهد که کودکانی که مورد خشونت قرار می گیرند چگونه دچار مشکلات اجتماعی و روحی در اجتماع می شوند. انیمه با نشان دادن این معضل اجتماعی نقدی به آمار و ارقام تاسف برانگیز خشونت علیه کودکان در ژاپن می زند. ژاپن در 20 سال گذشته شاهد رشد 40 درصدی خشونت علیه کودکان بوده است و انیمه شهری که تنها من در آن گم شدم دقیقا بر همین مضموم استوار و ساخته شده است. همگی شاید تصور کنید که اسم انیمه در واقع اشاره به شخصیت ساتورو دارد اما این گونه نیست بلکه این اسم اشاره مستقیمی به شخصیت هینازوکی کایو دارد. انیمه در واقع شخصیت هینازوکی و اتفاقات او را به نمایش می گزارد این ساتورو نیست که در شهر گم شده است بلکه هینازوکی است، هینازوکی فردی است که مورد بی مهری قرار گرفته و از طرف بقیه نیز مورد بی توجهی قرار می گیرد. او با مشکل خشونت خانگی در گیر است و درحالی که توقع دارد اطرافیانش از جمله مدرسه و همکلاسی هایش به او کمک کنند و دست یاری به سمت او دراز کنند این اتفاق نمی افتد. تمامی همکلاسی های هینازوکی از او دوری می کنند و او همیشه در مدرسه تنهاست حتی در بیرون از مدرسه نیز او همیشه تنهاست و همین تنهایی باعث می شود که او درگیر آدم ربایی و در نهایت قتل شود. عوامل سازنده با نشان دادن این داستان می خواهند توجه ها را به سمت یکی از مشکلات اجتماعی ژاپن بکشانند، در سال 2015 در ژاپن 103 هزار و 260 مورد کودک آزاری به ثبت رسیده است که نسبت به سال 2014 رشدی 16 درصدی داشته است. نابرابری در درآمد خانوارها، انزوای خانواده ها از جوامع و ناکار آمدی مراکز مشاوره ای و سازمان رفاه کشور ژاپن از دلایل اصلی روند رو به گسترش این پدیده کودک آزاری در این کشور معرفی شده است. شهری که تنها من در آن گم شدم تلاشی است برای نشان دادن خشونت علیه کودکان تا کودکانی که دچار این گونه مشکلات هستند بتوانند با کمک افراد و مسئولین از این مشکل رهایی یابند. ساتورو در انیمه همان منجی نجات دهنده هینازوکی است، منجی که به گذشته باز می گردد تا هینازوکی را نجات دهد به او عشق و دوستی را نشان دهد و بگوید که در این شهر تنها نیست و هستند هنوز کسانی که کمک کنند و او را نجات دهند از گم شدن در شهری که تنها او در آن گم شده است.
صنعت انیمیشن سازی همیشه تنها به عنوان صنعتی برای سرگرمی دیده نمی شده است، بلکه انیمیشن ساختن صنعتی است که می تواند در جهت اهداف فرهنگی و اجتماعی و ایجاد تغییر در بدنه اجتماعی یک کشور استفاده گردد. ژاپن از آن دسته کشورهایی است که به خوبی توانسته از طریق انیمیشن سازی روند آگاهی سازی را در سطح جامعه خود پیاده سازی کند، ساختن انیمه های که معضلات فرهنگی و اجتماعی را با داستان های جذاب و با قابلیت فهم ساده به مخاطب ارائه می کنند یکی از نمونه های خوب از تلاش ژاپنی ها برای ارتقای سطح اجتماعی کشورشان است. انیمه های که با چنین هدفی در ژاپن ساخته میشوند بسیار زیادند و انیمه The Town Without Me یا شهری که فقط من در آن گم شدم نمونه بارز و موفقی است که یکی از معضلات اجتماعی ژاپن را به خوبی به ورطه نقد گذاشته است تا به همگی نشان دهد انیمه تنها وسیله ای برای سرگرمی نیست بلکه وسیله ای برای آگاه سازیست.
واقعا انیمه قشنگی بود
گریه ام گرفت...