A.M Bahamir

امیرمحمد بهامیر؛ روزنامه‌نگار

A.M Bahamir

امیرمحمد بهامیر؛ روزنامه‌نگار

سلام خوش آمدید

نقد انیمه Barakamon

يكشنبه, ۱ آذر ۱۳۹۴، ۱۰:۵۷ ق.ظ

در فصل تابستان امسال 2 انیمه کمدی پخش شد که به ترتیب Gekkan Shoujo Nozaki-kun و Barakamonبودند که که درباره انیمه اول صحبت کرده بودم حالا نوبت انیمه دوم یعنی barakamon  رسیده تا دربارش صحبت کنیم .

اولین چیزی که بعد از دیدن این انیمه به ذهن من رسید تشابه این انیمه با انیمه bunny drop  هستش که هر دو درمورد برخورد بین یک فرد بزرگسال و یک کودک هستش . در واقع می شه گفت که تقابل بین 2 دنیای متفاوت رو می بینیم دنیای سراسر از پیچیدگی بزرگسالان و دنیای ساده و بی آلایش کودکان . دنیای کودکان واقعا ساده و پر از زیبایی و خنده هست که همین خصوصیات هستن که دنیای کودکان را زیبا می کنه اما همین دنیای زیبا در دید ما بزرگسالان نه تنها زیبا نیست به نظر مسخره و نامفهوم میاد و از همه بدتر این که هیچ علاقه ای هم به درک این دنیا از خود نشون نمی دیم . این در حالی هستش که همه ی ما بزرگسالان هم روزی کودک بوده و در این دنیای کودکانه به سر برده ایم ولی وقتی که پا به دنیای بزرگسالان گذاشتیم نه تنها این دنیا را فراموش کردیم بلکه این دنیای زیبا را نامعقول و احمقانه می دانیم . اما نباید فراموش کنیم که این دنیا شاید احمقانه به نظر برسد ولی وقتی وارد این دنیا شویم تازه متوجه خواهیم شد که عجب دنیای جالبی است و در این دنیا تمام مسائل به راحتی و بدون پیچیدگی حل خواهند شد . پس بیاید کودک درونمان را فراموش نکنیم .

داستان ما درباره یک خطاط ژاپنی هست که از استعداد بالایی برخورداره اما یک عیب داره اونم این که انتقاد پذیر نیست . به همین خاطر هم به یک جزیره دور افتاده تبعید می شه چرا ؟ چون با لنگ کفش زده تو صورت سر داور مسابقات خطاطی حالا چرا ؟ چون طرف گفته کارت به درد نمی خوره و تکراریه  ( وقتی این صحنه رو دیدم ناخودآگاه یاد صحنه پرت کردن لنگ کفش به سمت بوش افتادم ! ) . خوب حالا این جوون خطاط ما هاندا باید دوران تبعیدش رو توی این جزیره بگزرونه تا بتونه سبک خطاطی خودش رو پیدا کنه ( البته اگه بزارن ) .

هاندا سنسی ، وقتی بخوام این آدم رو توصیف کنم یه چیز می گم : از توصیفش عاجزم !! هاندا یه جوون 22 ساله هستش که پسر یکی از بزرگترن خطاط های کشور ژاپنه که همگی از کودکی بهش می گفتن استعداد آینده خطاطی ژاپن ، اما از نظر سرداور محترمی که لنگ کفش سمتش پرت کرد سبک خطاطی هاندا زیادی ساده و کتابی ، یعنی هیچ خلاقیتی توش وجود نداره . هاندا کلا اعتماد به نفس نداره و توی تمام انیمه صحنه ای که یک گوشه نشسته و دورشم پر از افسردگی ، به وفور یافت می شه آخه آدم هم این قدر بی اعتماد به نفس تازه فقط همین نیست طرف حتی آشپزی کردن ، نظافت ، خورد کردن سبزیجات و یا حتی آتیش روشن کردن هم بلد نیست . فکر کنم توی تمام عمرش فقط نشسته خطاطی کرده !!! حالا فکرش رو بکنین این آدم اومد توی یه جزیره که حتی برق هم نداره !!! دیگه خودتون تصور کنید دیگه تازه یه سری بچه مچه هم قراره دورش رو بگیرن که قوز بالا قوز می شه .

نارو ، من همیشه فکر می کردم بچه ها آدم های معصوم و باحالی هستن که تنها شیطنتشون پاره کردن دفتر کتاب های خواهر برادراشون باشه اما از وقتی که نارو رو دیدم با خودم گفتم این بچه ها عجب موجودات مخوفی هستن بیچاره هاندا که قراره با اینا سروکله بزنه مخصوصا این نارو . آخه جمع کردن سوسک شاخدار و جیرجیرک شد سرگرمی تازه لقب شکارچی رو هم بهش دادن ، شکارچی بزرگ جیرجیرک نارو !!! وقتی پای نارو توی یکی از صحنه های انیمه وا بشه مطمئن باشید که باید شروع کنید به قهقهه زدن چون هر دفعه با یه سری حرکات عجیب و غریب این نارو روبرو می شید که به مخوف بودن بچه ها بیشتر پی می برید !! فقط من از یه چیز این نارو سر در نیاوردم اونم این که چطوری از هر سوراخ سومبه خونه هاندا یه دفعه سروکلش پیدا می شه ؟ البته به این نارو یه سری بچه دیگه هم اضافه کن بعد شیطونی اینا رو ضرب در 10 کن بعد بزارشون از سرو کول هاندا بالا برن ، دیگه عمق فاجعه رو خودتون درک کنید ( اسامیشون هم می گم که مستند باشه دایسوکه ، یاتاکا ، هینا ، کانتورو )

هینا و تاماکو دو دختر دبیرستانی هستن که به لیست بدبختی های هاندا اضافه می شن ، قبلا خونه هاندا که توش مستقر می شه مقر مخفی این دو نفر بوده که حالا هاندا اونو تسخیر کرده . هینا یه دختر شاد و شیطونه البته از نوع ورژن بالاتر نارو که تا دلتون بخواد هاندا رو اذیت می کنه البته از نوع خوبش ، تاماکو هم یه دختر عینکی دبیرستانی که دوست داره مانگا کار بشه و تازه کارش رو شروع کرده ( توی یک از صحنه ها مانگاش رو به هاندا نشون می ده والا شبیه همه چیز بود جز مانگا مثلا انیمه توکیوغول رو بدون سانسور تصور کنید بعد تبدیل به مانگاش کنید !!! ) البته یه زره هم توهمی تشریف داره و همه چیز رو از بعد منحرفانه اش تصور می کنه ( والا نتونستم جمله مناسبی برای توصیفش پیدا کنم باید خودتون ببینید و متوجه منظورم بشین ) .

هیروشی پسر کدخدای دهکده است که موهاش رو بلوند کرده ! یه بچه درس نخون که بعد از اومدن هاندا متحول می شه و بچه درس خون می شه . توی خیلی از مواقع هم یه کمکی به هاندا می کنه تا بتونه این جمعیت مخوف بچه ها رو کنترل بکنه .

کانزاکی یه خطاط جوون هستش که از طرفدارای هاندا ، و سبک خطاطی اون رو می پرسته ( همیشه هم یه نوار ضبط صوت و یه دفترچه داره که جملات قصار هاندا رو توی اون ها می نویسه ) اما قضیه وقتی جالب تر می شه که توی مسابقه ای که هاندا نفر دوم شده این نوجوون 15 ساله توش اول شده ( چه قدر سر این صحنه که هاندا متوجه این موضوع می شه من خندیدم کلا توی افسردگی بود هاندا ) . تاکائو دوست دوران بچگی هاندا و الان دلال آثار خطاطی ، که کارهای هاندا رو برای مسابقات و فروش آماده می کنه .

این وسط آدمای دیگه ای هم هستن از ساکنین دهکده بگو که همشون یه تختشون کمه مثل بابای میوا که شبیه یاکوزا ها می مونه ، تا پدر بزرگ نارو ، مدیر سوپرمارکت محله یا معلم مدرسه دهکده مخصوصا قسمت آخر هر قسمت که با هاندا و نارو می شینن لب یه نهر آب و همین طور که مثلا ماهی گیری می کنن حرف هم می زنن از سوراخ شدن لایه اوزون تا مزه خرچنگ دریایی و ... اینم بگم نهر آب پر از آشغاله بعد من موندم چه طوری دارن اون جا ماهیگیری می کنن ! بعد هم به جای ماهی خرچنگ می گیرن .

ولی در کل تمام این آدم های جزیره یا طرز زندگی و خصوصیات تک تکشون همگی عاشق هاندا هستن و در تمام لحظات به اون کمک می کنند اونم به کسی که تا به حال در عمرش دوستی نداشته و هیچ وقت از زندگی و خطاطی کردن لذت نبرده و هاندا با کمک این دوستان جدیدش یاد می گیره که چگونه زندگی کنه و سبک خطاطی خودش رو کشف کنه .

آخر حرفم می گم که از این انیمه باید لذت برد از دیدن تک تک صحنه های خنده دارش ، از مناظر زیبای جزیره ، از موسیقی زیباش و از عشق و عاطفه ای که بین افراد این جزیره برقراره باید از همشون لذت برد و به یاد آورد که در چه دنیای زیبایی زندگی می کنیم .

حرف هام رو با متن زیبای آهنگ این انیمه به پایان می برم :

دستای کوچولوت رو دراز کردی

لبخندی به سمت من زدی

حس خیلی دلچسبی داشت

ممکنه معنایی نداشته باشه

ولی کاریه که از دستم بر نمیاد

بدون فکر کردن، دستامُ لمس کردی

برای من عالی بود

تمام مدتی که باور داشتیــــــم

که دنیا تو دستامونــــه

اشتباه میکردیـــم

شاید بخاطر این نبود

که تو حالا دستامُ گرفتی

هر لحظـــــه

هر جــــــا

میتونم باور کنــــم

میتونم باور کنــــم

با نگه داشتن دستای تـــــو

دستای تــــــــــو


  • امیر محمد بهامیر

انیمه

نقد

نقد انیمه

نقد انیمیشن

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

یه روز‌نامه‌نگار که اومده چرخی تو دنیای رسانه بزنه!

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
پیوندها