A.M Bahamir

امیرمحمد بهامیر؛ روزنامه‌نگار

A.M Bahamir

امیرمحمد بهامیر؛ روزنامه‌نگار

سلام خوش آمدید
کمیک مرز

کمیک مرز

دوشنبه, ۱۲ آبان ۱۳۹۹، ۱۱:۳۳ ق.ظ

پیش به سوی "مرز"


دوران حکومت‌های صفویان و قاجار، فضای تاریخی جذابی را برای بیان داستان‌های مختلف فراهم می‌کند. داستان‌هایی درباره قهرمانان خیالی یا داستان‌های عاشقانه و حتی داستان شاهان و سلطنت آن‌ها که در این دوران روایت می‌شوند. فضایی که این برهه تاریخی برای خالقان رمان، کمیک، انیمیشن و فیلم فراهم آورده است قطعا می‌تواند بستری برای خلق آثاری خوب باشد."مرز" روایتگر داستانی در همین دوران تاریخی است؛ داستانی که در دوره صفوی و پیرامون یکی از شاهزادگان این سلسله رخ می‌دهد.

کمیک مرز را دو هنرمند خوب که من افتخار آشنایی با آن‌ها را در سال‌های گذشته داشته‌ام خلق کرده‌اند. اولین دیدارم با صدف فقیهی و ماهور پورقدیم خالقان کمیک مرز به برنامه دیزاتن باز می‌گردد. برنامه‌ای تخصصی که برای احیا صنعت کمیک شکل گرفت و من نیز بخش کوچکی از این حرکت بودم.

آشنایی اولیه من با این دوستان و البته کمیک مرز و جهان داستانی هفت آسمان در آن زمان اتفاق افتاد. آشنایی که باعث شد تا در چند سال گذشته دورادور در انتظار هنرنمایی این دو باشم. هنرنمایی که بلاخره به ثمر نشست و اولین جلد از کمیک مرز انتشار یافت.

 

آشنایی با خالقان مرز

کمیک مرز داستان سفر مزدک پسر یکی از صاحب منصبان اصفهان است که درگیر ماجرای حمله ازبکان به ایران و شورش حاکم قندهار می‌شود. مزدک پسری ضعیف بنیه است که به کار خطاطی و تذهیب می‌پردازد. داستان کمیک درباره سفر این شخصیت به همراه غلامی است که می‌خواهند نامه‌ای محرمانه را به مقصد برسانند.

بگذارید قبل از پرداختن به مرز کمی با خالقان آن آشنا شویم، زیرا نکاتی که در نقدم نسبت به کمیک خواهم گفت ارتباط نزدیکی با شناخت شما از خالقان این اثر خواهد داشت. صدف فقیهی دانش آموخته سینما و رشته فیلمنامه‌نویسی از دانشگاه هنر است و داستان مرز متعلق به اوست. ماهور پورقدیم نیز فراغ‌التحصیل رشته کتابت و نگاری است و طراح اصلی کمیک مرز نیز به حساب می‌آید.

صدف فقیهی دانشجوی ترم آخر سینماست و به عنوان یک فیلمنامه‌نویس تجربیات آنچنانی را در کارنامه هنری خود ندارد. در واقع می‌توان گفت کمیک مرز اولین کار حرفه‌ای این نویسنده جوان و البته آینده‌دار صنعت کمیک و حتی سینمای ایران است. از سمت دیگر ماهور پورقدیم تجربه حضور در استودیو هورخش را به عنوان انیماتور داشته است، استودیویی که انیمیشن آخرین داستان را ساخته و من نیز قبلا آن را نقد کرده‌ام. او نیز هنرمند و طراح با استعدادی است که طراحی‌های وی در مرز به وضوح حکایت از آینده درخشانش دارد.

اما از آشنایی با خالفان مرز به این نکته می‌خواهم برسم که ما با فضای نویسنده‌ای باید به کمیک مرز بنگریم که سینماگر و آشنا با عناصر سینمایی در داستان است. در کنار آن با طراحی روبرو هستیم که با فضای کار انیمیشن وارد خلق این اثر شده است.

ترکیب این دو نگاه ماحصلی به نام کمیک مرز دارد، کمیکی که باید بگویم در نظر من بیشتر از آن که کمیک باشد در واقع استوری بردی از یک اثر انیمیشنی و سینمایی است. اما چرا من مرز را بیشتر از آن که کمیک باشد استوری برد می‌دانم به این باز می‌گردد که مرز بیش از آن که خصوصیات کمیک را در خود جای داده باشد بر مبنای عناصر سینمایی پیش رفته است.

 

کمیک یا استوری برد

بیایید نگاهی به خصوصیات کمیک داشته باشیم. کمیک هنری است که از کنار هم قرار دادن متوالی تصاویری ساخته می‌شود که دارای روایت داستانی هستند. اما فرق بین کمیک یا انیمیشن و حتی سینما چیست؟ در انیمیشن و سینما ما مجموعه‌ای از تصاویر ثابت را داریم که به صورت متوالی نمایش داده می‌شوند و توهم حرکت را برای ما ایجاد می‌کنند.

فرق اصلی بین کمیک و انیمیشن و فیلم در همین نکته است که ما در سینما فضای خالی بین تصاویر نداریم و خالق فیلم تمام فضای فیلم را باید برای مخاطب به تصویر بکشد. اما در کمیک این گونه نیست و ما با دخیل کردن قوه تخیل مخاطب پر کردن فضاهای خالی بین قاب‌ها را بر عهده خود مخاطب می‌گذاریم.

روایت تصویری در سینما بر مبنای نمایش نماها به صورت متوالی است. از کنار هم قرار گرفتن نماها ما به صحنه میرسیم و صحنه‌ها در کنار یکدیگر یک سکانس را تشکیل می‌دهند. در روایت سینمایی و استوری برد خالق بر مبنای چیدمان نماها در کنار همدیگر داستان را روایت می‌کند. اما کمیک برخلاف سینما برمبنای روایت صحنه به صحنه و سکانس به سکانس پیش می‌رود.

بگذارید مثال مشهوری را بزنم، در مجموعه کمیک‌های بتمن یا سوپرمن آیا شده است صحنه‌ای به نمایش در بیاید که بتمن در چند نمای پشت سر هم در حال پوشیدن لباسش باشد؟ یا در کمیک سوپرمن، این شخصیت به جز کنار زدن پیراهن رویی خود که بر روی لباس ابر قهرمانی‌اش می‌پوشد، آیا صحنه‌ای را می‌بینیم که سوپرمن در حال لباس عوض کردن باشد؟

چرا شاهد این صحنه‌ها نیستیم، اولا چون کمیک برمبنای نما به نما داستان را تعریف نمی‌کند و دوما زیرا اهمیتی در روند داستانی کمیک ندارد که قهرمان‌ها چگونه لباس عوض می‌کنند. زیرا این قوه تخیل مخاطب است که صحنه عوض کردن لباس قهرمان‌ها را خود خلق می‌کند. همانند تصاویر طنزی که مخاطبان این ابرقهرمان‌ها هر از چندگاهی با تخیل خود نحوه لباس پوشیدن ابرقهرمان‌ها را بازسازی می‌کنند.

اما در سینما این روند برعکس است، مثلا صحنه بیدار شدن شخصیت در فیلم همراه با تمام نماها و مراحل بیدار شدنش از نمایی که چشمانش را باز می‌کند تا نمایی که از رخت خواب بر می‌خیزد و حتی صورت خود را شستشو می‌دهد است. استوری برد در این آثار دقیقا به همین دلیل ساخته می‌شود تا تمامی لحظات مو به مو کشیده شود تا سازندگان اثر بدانند قرار است چه چیزی را به بیننده نشان دهند.

بگذارید همین مثال‌های بالا را با کمیک مرز مقایسه کنیم. صحنه‌ای که کاراکتر اصلی داستان، لباس‌های خود را در چهار پنل پشت سر هم می‌پوشد یا صحنه به خواب رفتنش در صحرا که همراه با تمامی مراحل بسته شدن چشمانش است. یا در صحنه‌های بعد از برخورد مزدک با راهزنان از لحظه دادن افسار اسب به نیلوفر تا دور شدنش که در سه صفحه و 17 قاب در پنل‌های متوالی و نما به نما روایت شده است.

صحنه‌های اضافه و بدون استفاده همانند مثال‌های بالا در اثر بسیار به چشم می‌خورد. صحنه‌هایی که نبودن آن‌ها خللی به روند داستان و حتی بخش تصور صحنه‌ها که بر عهده مخاطب است وارد نمی‌کند. به قول نویسنده‌ای بزرگ اگر شما یک کلبه را درون جنگلی برای مخاطب خود توصیف کردید و درون آن کلبه بر روی دیوارش تبری را آویختید ولی در طول داستان هرگز از آن تبر استفاده نکردید باید بگویم که شما وقت مخاطب را تلف کردید. زیرا عنصری را در داستان به نمایش در آوردید که هیچ فایده‌ای برای بیننده ندارد جز پر کردن صحنه و زمان داستان.

اگر بخواهم ساده‌تر بگویم مرز برای من استوری بردی خوب و همراه با روایت داستانی مناسب است، نه یک اثر کمیک. این نکات و البته صحنه‌های دیگر درون مرز این حس را به من القا می‌کند که عناصر سینمایی بیشتر از عناصر روایتی کمیک در اثر صدف فقیهی و ماهور پورقدیم حضور دارند.

 

تدوین نقطه قوت مرز

البته وجود این تعداد عناصر سینمایی همیشه نقطه ضعف نیست بلکه در برخی موارد تبدیل به نقطه قوت نیز می‌شود. به طور مثال صحنه بعد از مواجهه با راهزنان و سپس فلش بک به صحنه دیدار مزدک و محبوبش از تدوین کلاسیک و البته نشات گرفته از صحنه مشهور فیلم اودیسه فضایی است. قابی که دست مزدک تیر را گرفته است به قاب بعد و همان دست ولی با قلم ختم می‌شود.

البته این فلش بک که شامل یک صحنه گنگ درباره آشنایی مزدک و محبوبش بود در جای مناسب قرار نگرفته است. اگر همین صحنه در انتهای داستان و صفحه پایانی روایت می‌گردید یعنی در جایی که مزدک پشت در خانه طبیب به انتظار نشسته قطعا بار دراماتیک‌تری را پیدا می‌کرد.

تدوین خوب عنصر مهم در کمیک مرز است. خالقان دقیقا می‌دانند که در چه زمان‌هایی باید چه صحنه‌هایی نمایش داده شود. هرچند که در بعضی موارد این تدوین و قاب‌های پشت سر یکدیگر عملکرد مناسبی ندارد. همچون صحنه عازم شدن مزدک و غلامش به سوی مقصد که با پنلی از جستجوی مزدک در کتابخانه شروع به صحنه خروج آن‌ها از دروازه ختم می‌شود.

جدا از روایت سکانس به سکانس این بخش که با قاب‌های نما به نما در صفحات قبل همخوانی ندارد، بهتر بود صحنه کتابخانه و لباس پوشیدن حذف و با قاب انتظار غلام برای سوار شدن مزدک بر اسبش سپس قاب نمای پشت از خروج هر دو از دروازه ادامه و سپس به قاب خروج آن‌ها از دروازه ختم می‌گردید.

 

پس‌زمینه‌های گمشده در مرز

پنل بندی کادرهای تصاویر بر اساس مدل کلاسیک طراحی شده است، مدلی که قاب‌ها درون چهارچوب محصور شده و از قاب بیرون نمی‌زنند همچون ساختار استوری برد. حتی در مواردی که سعی شده قاب از کادر خود بیرون بزند این مدل طراحی کاملا ساده و با الگوی تکراری دارد. به طور مثال در صفحات 11، 25، 36، 37 و 55 از این مدل پنل استفاده شده است.

البته پلان‌بندی‌ها نیز بدون ضعف نیست. تقریبا بیشتر فضای پلان‌های اثر فاقد پس زمینه و بک‌گراند هستند. پلان‌هایی که پشت زمینه تک رنگ دارند یا اگر پشت زمینه‌ای وجود دارد مصنوعی طراحی شده است. انگار که طراح تمام توان خود را بر روی طراحی شخصیت‌ها گذاشته است و از طراحی پس زمینه‌ها فرار می‌کند. البته باید گفت طراحی کاراکترها و آناتومی آن‌ها به خوبی انجام شده و این خود گویای آن است که ماهور پورقدیم در طراحی کاراکتر و کاراکتر شیت‌ها توانایی بالایی دارد. اما این توانایی زمانی که به طراحی پس زمینه‌ها می‌رسد کاملا ناپدید می‌شود.

 

مرز سفر قهرمانی با چاشنی کهن الگوها

داستان کمیک ساده و بر اساس کهن الگوی سفر قهرمان پی‌ریزی شده است. مدل کلاسیک داستان گویی که قهرمان داستان راهی سفری می‌شود و در این سفر با مشکلاتی دست و پنجه نرم می‌کند. مشکلات و البته شخصیت‌هایی در سر راه او قرار می‌گیرند که موجب می‌شوند سفر او تبدیل به یک سفر حماسی شود.

صدف فقیهی با توجه به پیشینه خود که تخصص در فیلمنامه‌نویسی است، روند داستانی را به شکل قابل قبولی شکل داده و سعی می‌کند مخاطب همراه با مزدک در این سفر باشد. اگر بخواهیم بر اساس سفر قهرمان، داستان را تحلیل کنیم باید بگویم داستان جلد اول در سه پرده خلاصه می‌شود.

پرده اول آشنایی ما با مزدک و تبار اوست. در بخش اول ما درباره شغل، پیشینه و البته خصوصیات اخلاقی‌اش شامل مهربانی و جوانمردی آشنا می‌شویم. صفحات 12 و 13 جایی است که با اتفاق اصلی داستان روبرو شده و مزدک وارد جریان سفر قهرمان گونه خود می‌شود. در انتهای پرده اول دلیل سفر مزدک به همراه غلامش یعنی هدفشان مشخص و سپس راهی سفر می‌شوند.

پرده دوم مسیر حرکت مزدک را به مخاطب نشان می‌دهد. در همین پرده ما با شخصیت دیگر که یکی از راهزنان است آشنا شده و در بخش‌های پایانی با مشکلات کشور به خصوص بیماری و جنگ‌ها روبرو می‌شویم. نقطه عطف داستان در این بخش رخ می‌دهد یعنی اغاز نبرد مزدک و غلامش در راه رفتن به مقصد.

پرده انتهایی نیز مربوط به بخش پایانی کمیک و صحنه‌های همراه با برف و زمستان است که مزدک در پی دکتر در شهر سرگردان است. داستان در نقطه پایان خود به خوبی پایان می‌یابد و ما به عنوان خواننده منتظر خواهیم ماند تا بدانیم سرنوشت مزدک چگونه به اتمام می‌رسد. البته ذکر این نکته نیز لازم است که احتمالا داستان کلی سفر مزدک بر اساس مسیر رفت و برگشتش نوشته شده است.

فقیهی قدرت دیالوگ‌نویسی خود را در مرز نشان داده است. دیالوگ‌ها کاملا بر مبنای لحن و گویش عصر صفویان بوده و دیالوگ‌ها در محوریت تعریف تصاویر حرکت می‌کنند. این یعنی دیالوگ‌ها وظیفه تکمیل کنندگی تصاویر را بر عهده گرفتند نه آن که دیالوگ‌ها تصاویر را تعریف کنند. بخش‌های مرتبط با شوخی‌ها و طنزهای داستان نیز خوب از آب درآمده است. هرچند که انتظار شوخی‌های بیشتری را داشتم ولی همین چند شوخی ساده در مکالمه‌های بین مزدک و غلامش که در محل کمپ یا حمام عمومی بین آن را رد و بدل می‌شود نیز مناسب است.

کمیک مرز به عنوان اولین کار صدف فقیهی و ماهور پورقدیم هر چند که دارای نقاط ضعفی است اما نقاط قوت نیز دارد. فیلمنامه خوب به همراه روند داستانی مناسب اثر را قابل ستایش می‌کند اما شخصیت‌های فرعی بیش از حد در قالب تیپ معرفی می‌شوند. تیپ‌های شخصیتی که پرورده نمی‌شوند یا هنوز مانده تا به آن‌ها و زوایای پنهان شخصیتی شان برسیم. برای قضاوت زود است چون کمیک داستانی دنباله‌دار بوده و مرز تازه کتاب اول داستان مزدک است.

من همیشه بیان داشته‌ام که باید از صنعت کمیک حمایت کرد. وظیفه خود را دانسته‌ام تا از کمیک مرز حمایت کنم و امیدوارم شما نیز از اثر حمایت کنید. اما حمایت در جای خود و بیان نقاط ضعف و قدرت نیز در جای خود است. نکاتی که امیدوارم در شماره‌های بعدی کمیک مرز به بهبود آن کمک کند.

  • امیر محمد بهامیر

مانگا

کمیک

نظرات (۱)

یک. نقد پر پیمون خوب عالی بود 

و راستش من خودم یک ارتیستم و من ماهور رو می پرستم اون عالیه داخل طراحی کارکتر و من عاشقشم

ولی طراحی پس زمینه یه بعضی جاها توی ذوق می زد و البته گاهی مثل زمانی که مزدک به خونه ی داروغه رفته بود جزئیات زیادی می شد دید، و اینکه توی ی اون قسمت

پس زمینه  ارتباط بیشتری نسبت به بقیه ی جاهای با اناتومی ها داشت...

و اونم شاید با خاطر اوردن عناصر بود که توی خونه وجود داشتن 

و پس زمینه نسیت به اناتومی خیلی خام بود

اناتومی ها با جزئیات زیاد کار شده بودن ولی پس زمینه خام بود و اثر رو تخت و یکدست می کرد 

ابن ضعف به خصوص توی پلان دزد و نیلوفر خیلی دیده می شد

 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

یه روز‌نامه‌نگار که اومده چرخی تو دنیای رسانه بزنه!

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
پیوندها